۰

باهنر: سردار سلیمانی، یک مرد عملگرا

تاریخ انتشار
يکشنبه ۲۳ آذر ۱۳۹۳ ساعت ۰۹:۴۵
باهنر: سردار سلیمانی، یک مرد عملگرا
با محمدرضا باهنر در حاشيه سفرش به کربلا و در روزهايي که در کشور عراق وقتي از قاسم سليماني نام مي بري، جوانان عراقي با هيجان از او ياد مي کنند، گفت وگو داشتيم. مردي که رئيس جمهور و وزير خارجه آمريکا آرزو دارند، او را از نزديک ببيند. ارتباط با خانواده شهدا و مرد ميدان بودن را دو خصوصيت بارز سردار سليماني ذکرمي کند و در پايان گفت وگويش وقتي از راز رفتار سياسي سيلماني مي پرسيم گريزي به حوادث پس از انتخاب سال ۸۸ مي زند و مي گويد نبايد دايره انقلاب را کم کنيم. تاکيد مي کند حتي نبايد از پياده نظام هاي فتنه گران نااميد بود، همچنان که آنها از ما نااميد نيستند.

جايي از قول شما خواندم وقتي سالهايي دهه ۶۰ تصميم مي گيريد به جبهه برويد،سردار به شما پيشنهادمي کند در فضاي سياسي باقي بمانيد. مي خواهم بدانم سابقه آشنايي شما با سردار سليماني به کجا برمي گردد؟

سردار سليماني اهل يکي از روستاهاي شهرستان بافت کرمان است . اولين باري که من نماينده مجلس شدم، از حوزه انتخابيه بافت براي مجلس دوم ثبت نام کردم و راي آوردم.البته من متولد بافت نبودم، اما به توصيه دوستان در اين حوزه ثبت نام کردم و مردم هم محبت داشتند و مرا انتخاب کردند.

بنده از اواخر سال ۵۸ تا اواسط سال ۶۰ معاون استاندار کرمان بودم.آن زمان پشتيباني هاي جنگ نظم و نسقي نداشت و کارها بيشتر خود جوش انجام مي شد. آن زمان لشکر ثارالله کرمان هنوز تيپ بود.ما سعي مي کرديم به دليل ارتباط کاري که با لشکر داشتيم، در ساماندهي و اعزام نيرو کمک کار تيپ باشيم.

موضوع جبهه رفتن من هم مربوط به اواخر سال ۶۰ بود که بنده معاون استاندار بودم .يک بار به حاج قاسم سليماني گفتم مي خواهم بيايم جبهه و مثل بسيجي عادي بجنگم. ايشان بحثش اين بود که شما در استانداري بهتر مي تواني به ما خدمت کني.يک طنزي هم کنارش مي گذاشت و شايد هم جدي مي گفت:«اهل سياست محاسبه گرند، شما اگر به جبهه هم بياييد مراقبت مي کنيد که چطور بيشتر بکشيد و کشته نشويد! مثل بسيجي ها نيستيد که به آب و آتش مي زنند.»

در آن سالها در مراودات کاري که با او داشتيد چه ويژگي ديگر قاسم سليماني براي شما جالب بود؟

ايشان روي تک تک بچه هاي لشکر ثار الله حساسيت بالايي داشت و از وضع آنها و وضعيت خانوادگي شان خبر مي گرفت. وقتي هم کسي شهيد مي شد،پيگير کارهاي خانواده اش بود. به همين دليل گاهي اوقات که مشکلات اين خانواده هاي شهدا حل نمي شد،خيلي حرص مي خورد. مثلا وقتي بنياد شهيد نمي توانست از آن خانواده به شکل مناسب پشتيباني کند،خودش مستقيم وارد عمل مي شد و يک سري کارهاي اقتصادي را براي خودکفايي اين خانواده ها انجام مي داد تا آنها از بيت المال و خزانه کشور بي نياز شوند.

نکته بعد اين بود که حاج قاسم علاوه بر فرماندهي، خودش به قول نظامي ها جزو نيروهاي لجمن( لبه جلويي منطقه نبرد) بود. امروز هم که در اوج است به اين دليل است که خودش در صحنه است. يادم هست وقتي در فاو قرار به تخليه منطقه بود،حاج قاسم جزو آخرين نفراتي بود که از فاو خارج شد.

خلاصه بيان شما اين است که با يک مرد عملگرا طرف هستيم؟

بله، واقعا عملگرا است.اين اخلاص ها امثال حاج قاسم را اوج مي دهد و بعد از آن،باز همه بايد دست خدا را ديد؛ شما نگاه کنيد در اين ۲۰ سال چه اتفاقي افتاد. شايد شهيدي نبود که آرزوي رسيدن به کربلا را نداشته باشد.اما بعد از جنگ تحميلي ، يک فيلمنامه ديگر را خدا راه انداخت و آمريکاييها که صدام را آن جور حمايت مي کردند،خودشان اعدامش کردند.امروز همان بچه هاي عراقي که گاهي به اجبار به جنگ رفتند و تا مي توانستند از جنگ فرار مي کردند،بزرگترين افتخارشان اين است که سرباز حاج قاسم اند.

يک بار آقاي ناظم دباغ رئيس اقليم کردستان عراق در تهران گفت وگويي کرد و از برخي خصوصيات شخصي سردار گفت. اينکه کم حرف است، به قولي که مي دهد عمل مي کند، عملگرا است و...شما چه خصوصياتي از حاج قاسم ديديد؟

من نمي خواهم اغراق کنم يا کسي را کوچک کنم، اما بچه هاي نظامي وقتي بخواهند وارد تحليل سياسي شوند، برخي چيزها را هضم نمي کنند. من در دوران دفاع مقدس با بچه هاي ايثارگر درست و حسابي برخورد داشتم که مي گفتند چرا نظام به ما اجازه نمي دهد که برويم و طومار رژيم صهيونيستي را يکسره کنيم.

جالب است حاج قاسم در تحليل سياسي، گوي سبقت را از خيلي ها ربوده است. عرض کردم من نمي خواهم اغراق کنم، اما قبل از اين دوره اخير و بلند شدن آوازه سردار سليماني، ما تنها کسي که مي توانستيم تصور کنيم که بعد از رهبري انقلاب-که تسلطشان بر مسائل سياسي و نظامي بالا است- بر مسائل سياسي تسلط دارد سيد حسن نصر الله بود.

سيد حسن نصر الله مسائل را خوب مي فهمد و اهل شعار، اغراق گويي و تحليل هاي بالا ابري نيست. در کنار سيد حسن نصر الله اگر از کس ديگري بخواهيم نام ببريم بايد از حاج قاسم ياد کنيم. اين دو نفر در يک رده هستند.

در داخل ايران طيف هاي سياسي، در مورد سردار سليماني و شخصيتش اتفاق نظر دارند . اين محبوبيت از کجا مي آيد؟

من مي خواهم بالاتر از اين به شما بگويم. ما يک سري از مردم را داريم که خيلي نظام را قبول ندارند، اما به سردار سليماني عشق مي ورزند.

با اين جور آدم ها شخصا مواجهه داشته ايد؟

بله،آنها به خيلي از سياسيون و نظاميان انتقاد دارند و حرفهايي مي زنند، اما در مورد حاج قاسم،مي گويند خدا او را نگه دارد. البته اينها جز لطف خدا نيست. روايت داريم که اگر مي خواهي رابطه ات با مردم خوب شود، رابطه ات را با خدا خوب کن.حاج قاسم تبلورعملي اين حديث است.

اين را هم بگويم که ما شايد امثال حاج قاسم خيلي در کشور داشته باشيم که يا آنها را نمي شناسيم و يا موقعيت پيدا نکردند خود را بروز دهند.برخي اوقات در سالگرد شهدا مي بينم که مداح و سخنران ها مي گويند کو باکري ها وکو همت ها . اين نوع حرف زدن ها مرا عصبي مي کند. من مي گويم انشاء الله هيچ وقت جنگي نشود، اما اگر شد شما خواهيد ديد که ما صدها همت در کشور داريم.

از بن دندان معتقدم اگر جنگي خداي نکرده رخ دهد ، داوطلبان جبهه ۱۰ برابر اول انقلاب است. شما بدانيد اين استقبالي که امسال از طرف مردم براي راهپيمايي اربعين شد، بخشي اش فقط به خاطر يک خبري بود که رسما تائيد هم نشد و آن اين بود که رهبري توصيه کردند مردم اگر مي توانند در راهپيمايي اربعين شرکت کنند.

شما اعتکاف هايي را که هر سال انجام مي شود ببينيد.هر سال به تعداد مساجد اضافه مي شود، اما به همان ميزان هم جمعيت استقبال کننده هست.واقعا به اين معتقدم که نسل هاي بعد از انقلاب متدين هستند.

شما مشخصا عامل اخلاص را در محبوبيت امروز سردار سليماني مورد توجه قرار داديد. اما در رفتار سياسي سردار مي بينم او حتي با اصلاح طلبان هم رابطه خوبي دارد. در حالي که در نگاه اول ،خيلي ها توقع ندارند يک چهره مثل سردار، در مراسم روضه چهره هاي اصلاح طلب شرکت کند و با آنها عکس مشترک بگيرد، اما اين اتفاق مي افتد.اين نگاه باز از کجا مي آيد؟

من يک مقدار فکر مي کنم آن سپاهياني که بسته هستند، قابل نقد هستند.اگر شما فکر کنيد فقط ان ۴ ميليوني که به آقاي جليلي راي دادند، حزب الهي هستند و انهايي که به قاليباف،ولايتي و .. راي دادند، مي لنگند حتما تحليل تان اشتباه است. من خودم هم شخصا اين تفکر را قبول ندارم.

يادم هست سال ۷۸ بعد از جريان کوي دانشگاه، حضرت آقا شخصا خودشان دست به کار شدند و فعالان سياسي را دعوت کردند و فرمودند من با شما حرف دارم.از جمله ما به عنوان جامعه اسلامي مهندسين، موتلفه، و ايثارگران خدمتشان رسيديم. مضمون فرمايش ايشان دو پيام داشت. يکي اينکه شما خط امامي ها اين قدر بين خودتان خط کشيديد و بين خودتان فاصله انداختيد که فکر مي کنيد براي بزرگ شدن بايد از آن طرف خط اصلي نيرو بگيريد. در حالي که اين خط ها واقعا واقعي نيستند و موجب شده خط اصلي فراموش شود. ايشان بحث خودي و غير خودي را ان زمان مطرح کردند. فرمايش ايشان اين بود شما اين قدر خودي را کوچک و ريز کرديد که در موقع انتخابات فکر مي کنيد خودي ها که دور ما جمع هستند، حالا برويم از غير خودي ها چند نفري را جذب کنيم. توصيه ايشان اين بود که خط هاي فرضي را از بين ببريم .

همين مباحث بود که منجر به تشکيل شوراي هماهنگي نيروهاي انقلاب شد؟

خدا رحمت کند مرحوم پرورش را. قبل از آن شوراي هماهنگي ما ، ما شوراي وحدت را ايجاد کرديم که در نهايت به شوراي هماهنگي نيروي انقلاب منجر شد.مادر حوادث فتنه سال ۸۸ افرادي را داشتيم که دنبال اين بودند راي دهندگان به موسوي را پيدا کنند و خط قرمز روي انها بکشند. اينکه کشور اداره کردن نيست.بنده معتقدم از ۱۳ ميليون نفري که به مهندس موسوي راي دادند، بيش از ۱۲.۵ ميليون نفر از آنها جزو نيروهاي انقلاب هستند. ۲۰۰-۳۰۰ هزار نفر هم فتنه گر شدند. از اين جمع يکي رهبر است و يکي نيروي پياده نظام. معتقدم از پياده نظام هاي فتنه گران هم نبايد نا اميد باشيم. همچنان که آنها نا اميد نيستند. فرماندهان فتنه و ضد انقلاب از ما نا اميد نيستد و فکر مي کنند شايد روزي بتوانند کسي را از جمع نيروهاي انقلاب خارج کنند. خوب دراين شرايط چرا ما بايد از پياده نظام آنها نا اميد باشيم؟
مرجع : خبر آنلاین
کد مطلب : ۳۴۰۹
ارسال نظر
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما

کلام امیر
لَا غِنَى كَالْعَقْلِ، وَ لَا فَقْرَ كَالْجَهْلِ، وَ لَا مِيرَاثَ كَالْأَدَبِ، وَ لَا ظَهِيرَ كَالْمُشَاوَرَةِ.

امام(عليه السلام) فرمود: هيچ ثروتى چون عقل، و هيچ فقرى چون نادانى نيست. هيچ ارثى چون ادب، و هيچ پشتيبانى چون مشورت نيست.