۰

«نفس» عاشقان نوستالژی را قلقلک می دهد

تاریخ انتشار
چهارشنبه ۱۵ دی ۱۳۹۵ ساعت ۰۹:۴۹
به گزارش عصر تعادل، تماشاي بعضي فيلم‌ها روي پرده سينما بي‌شباهت به زندگي كردن نيست. «نفس» نرگس آبيار هم در همين دسته‌بندي مي‌گنجد، با اين تفاوت كه تماشاگرش را وادار مي‌كند با لذت و براي دقايقي دهه ٥٠ را به ياد بياورد و اگر خاطره‌اي هم از آن سال‌ها ندارد، برايش خاطره مي‌سازد. «نفس» دومين فيلم آبيار بعد از «شيار ١٤٣» است اما به اندازه آن فيلم سر و صدا نكرد، اين فيلم شمايل لطيفي از سينماست و مي‌توان از خلال آن ردپاي تعلق خاطر كارگردان به ادبيات و رمان را پيدا كرد.
 
فيلم‌هاي مروج خشونت در جامعه ما بهتر ديده مي‌شوند 
 
 
قهرمان دومين فيلم آبيار، كودكي است كه دنياي متفاوتي براي خودش ساخته است. كودكي كه روياهايش را زندگي مي‌كند و از مواجهه با رويدادهاي واقعي نمي‌ترسد. نرگس آبيار كارگردان، مهران احمدي بازيگر، سجاد پهلوان‌زاده تدوينگر و محمدحسين قاسمي تهيه‌كننده «نفس» در يك نشست صميمي و البته پرسر و صدا، از اين فيلم حرف زدند و در اين گپ و گفت، دو ساعت از روزهاي شكل‌گيري «نفس» گفتند. در اين ميان وضعيت سينما و سياست‌هاي حاكم بر آن هم از ديد اين سينماگران ناديده نماند. در اين گفت‌وگو قاسمي ترجيح داد كمتر حرف بزند و بيشتر شنونده باشد.
 
بعد از تجربه كارگرداني «شيار ١٤٣»، چقدر تجربه فيلمسازي براي‌تان دشوار بود؟
 
نرگس آبيار: راستش همه‌چيز مثل قبل بود. قرار نيست ساخت يك فيلم روند آينده كاري من را مشخص كند. تصميمم اين بوده هميشه كار خودم را انجام بدهم در نتيجه سوژه بعدي‌ام فيلمي بود كه فضايي متفاوت از «شيار ١٤٣» داشت. فيلمي پر از فانتزي. در واقع از آنجايي كه قرار است مدام تجربه‌هاي جديدي داشته باشم، اتفاقي كه براي فيلم‌هاي قبلي‌ام مي‌افتد، نمي‌تواند تعيين‌كننده مسير آينده‌ام باشد.
 
جايي گفته بوديد فيلم «نفس» اداي ديني به ادبيات است. اصولا چقدر دنبال ادا كردن دين‌تان به موضوعات مختلف هستيد؟ موضوعاتي نظير انقلاب و دفاع مقدس و چقدر در فيلمسازي دغدغه‌هاي‌تان را دنبال مي‌كنيد؟
 
آبيار: راستش هيچ‌وقت دنبال اداي دين نيستم. خود به خود در كارهايم اداي ديني صورت مي‌گيرد و اين مساله ممكن است از ناخودآگاهم بيايد. يعني پيش از اينكه اتفاق بيفتد، تصميمي درباره‌اش نگرفتم. در فيلم «نفس» هم اين اتفاق افتاد. به هر حال، از آنجايي كه كاراكتر فيلم دنبال جست‌وجو، دانايي و آگاهي است و مدام در مواجهه با كتاب قرار مي‌گيرد، اداي دين به ادبيات اتفاق مي‌افتد. در نهايت اين آگاهي باعث رنج او مي‌شود.
 
‌ و نقش پر رنگ ادبيات و كتاب در فيلم باعث شد در تدوين، دل‌تان نيايد خيلي صحنه‌ها را كنار بگذاريد؟! به هر حال در ادبيات جزييات بيشتر مورد استفاده قرار مي‌گيرند و...
 
آبيار: اگر منظورتان قضاوت‌هايي است كه در جشنواره فيلم فجر درباره مدت زمان فيلم اتفاق افتاد، بايد بگويم جشنواره ملاك خوبي براي نظر دادن درباره زمان فيلم نيست. فيلم‌ها براي اهالي رسانه و مطبوعات از صبح تا شب پشت سر هم به نمايش درمي‌آيند و به نظرم جشنواره ملاك خوبي براي نظر دادن درباره فيلم‌ها هم نيست. من پيش از جشنواره نسخه ١٤٠ دقيقه‌اي فيلم را در دفتر به خيلي‌ها نشان دادم اما در جشنواره فجر فيلم را كوتاه كردم و نسخه ١٢٠ دقيقه‌اي ارايه كردم.
 
فيلم‌هاي مروج خشونت در جامعه ما بهتر ديده مي‌شوند 
 
 
‌ پس چرا براي اكران، نسخه ١٠٨ دقيقه‌اي را در اختيار سينمادارها قرار داديد؟
 
آبيار: اگر الان مدت زماني فيلم را كوتاه‌تر كردم صرفا به دليل زمان‌بندي سينماها اين كار را كردم. چون تمايل بيشتري دارند فيلم را كوتاه‌تر نمايش دهند وگرنه اعتقاد ندارم فيلم خسته‌كننده است. حالا هم كه زمان فيلم كوتاه‌تر شده ممكن است براي بعضي‌ها طولاني به نظر برسد اما من نسخه ١٤٠ دقيقه‌اي فيلم را براي عوام نمايش دادم و خسته شان نكرد.
 
‌ به هر حال شما از نسخه اوليه تا اكران ٣٢ دقيقه از فيلم را درآورديد و ظاهرا هم خللي به آن وارد نشده است!
 
آبيار: ببينيد! فيلم خيلي بر اساس رمان ساخته شده است. تازه ما خيلي از جزييات رمان را ناديده گرفتيم اما از آنچه به موضوع اصلي ما يعني دنياي دختربچه فيلم كمك مي‌كرد، پلان‌هاي بيشتري گرفتيم. ما نياز داشتيم به گرفتن تصاوير و ساخت انيميشن‌هايي كه دنياي فانتزي اين دختر را بيشتر نشان مي‌دهد. اين داستان‌هاي فرعي دنياي كاراكتر اصلي فيلم را پررنگ‌تر مي‌كرد و در نهايت حذف آن مشكلي به وجود نياورد. در تمام فيلم‌هايي كه نريشن براي آن داريد، مي‌توانيد نريشن را جايگزين تصاوير حذف شده كنيد. اين را هم بگويم براي ارايه «نفس» به شبكه نمايش خانگي، همان نسخه ١٤٠ دقيقه را آماده مي‌كنيم.
 
سجاد پهلوان زاده: فيلم «نفس» را مي‌شود ٦٠، ٧٠، يا ٨٠ دقيقه كرد و هيچ اتفاق خاصي هم نمي‌افتد. چون فيلم، فيلم پيرنگ‌هاست. هر كدام از اين پيرنگ‌ها اگر حذف شوند چيزي از فهم فيلم كم نمي‌شود. اما يك مساله‌اي اينجا مغفول مي‌ماند و آن هم اين است كه در ايران ممكن است بگويند همان نسخه ٧٠ دقيقه‌اي هم طولاني است. چيزي كه در حال حاضر در سينماي ايران روي بورس است اين است كه فيلم‌ها سكانس به سكانس قصه را جلو ببرند.
 
اما اين همه سينما نيست. اين هم جزيي از سينماست كه دوست‌داشتني است. كسي كه فيلم را دوست داشته باشد، برايش فرقي نمي‌كند، چند دقيقه‌اي باشد. او نسخه ١٢٠ دقيقه‌اي را هم مي‌بيند. كسي هم كه با فيلم مشكل دارد، نسخه ٣٠ دقيقه‌اي آن را هم نمي‌تواند ببيند. كارگرداني انديشه‌اش را پياده مي‌كند و زمان فيلم هم يك چيز قراردادي نيست. آن انديشه در ١١٠ دقيقه ممكن است پياده شود.  
 
فيلم‌هاي مروج خشونت در جامعه ما بهتر ديده مي‌شوند 
 
 
آبيار: شما فيلمي مثل «سينماپاراديزو» را هم٩٠ دقيقه كنيد قابل فهم است اما روح كلي كار مي‌طلبد خرده روايت‌ها در فيلم باشد. در اين رابطه من به هيچ قانوني پايبند نيستم و مي‌گويم فيلمي كه تاثيرگذار باشد، كار خودش را انجام مي‌دهد.
 
‌ مي‌خواهيد بگوييد به قواعد و اصول اينچنيني اعتقاد نداريد؟
 
 آبيار: ببينيد، در سينماي ما اين مساله دارد جا مي‌افتد كه همه فيلم‌ها بايد يك شكل باشند، در فلان بخش اوج بگيرند و در فلان قسمت فرود داشته باشند، اين همان قوانين كلاسيكي است كه براي فيلمنامه‌ها در نظر مي‌گيرند اما مساله اينجاست كه ما كجاي كار هستيم و خودمان چه نوآوري و خلاقيتي داريم؟ ما چه ساختار شكني خواهيم كرد؟ سينماي ما در حال حاضر بيشتر سراغ فيلم‌هاي امتحان پس داده مي‌رود، به همين خاطر است كه سال‌هاست خلاقيت و ساختارشكني در فضاي سينما نداريم.
 
‌ بعضي وقت‌ها هم كارگردان و سازنده فيلم ساختار شكني مي‌كند صرفا براي اينكه متفاوت باشد! ساختار شكني شما در «نفس» هم در اين دسته‌بندي قرار مي‌گيرد يا فضاي فيلم آن را مي‌طلبيد؟
 
آبيار: اين خلاقيت آنقدر بايد با فضاي فيلم چفت باشد كه فضاي فيلم آن را بطلبد. من در «نفس» تخيل كودكانه دارم، به همين خاطر سراغ نقاشي و انيميشن مي‌روم. تخيلي كه انتخاب مي‌كنم فضاي كودكانه‌اي دارد و همين باعث مي‌شود اين فضا از فيلم بيرون نزند و مخاطب را آزار ندهد. مخاطب چنين فضايي را باور مي‌كند.
 
فيلم‌هاي مروج خشونت در جامعه ما بهتر ديده مي‌شوند 
 
 
‌ با اين نگاهي كه به سينما داريد، نگران نيستيد در يك قالب و به عنوان كارگردان صاحب سبك تعريف نشويد؟
 
  من اگر پنج فيلم ديگر بسازم و در مجموع بگويند فلاني كارگردان صاحب سبكي است، به نظرم ضرر كرده‌ام. اين حرف يعني فيلم هايم شبيه يكديگر و فرم شان يكي است. در حالي كه هر موضوعي فرم خاص خودش را مي‌طلبد.
 
‌ يعني «نفس» هيچ شباهتي با «شيار ١٤٣» ندارد؟
 
آبيار: به جز جنس بازي‌ها و موضوع رئاليستي دو اثر، چه شباهت ديگري مي‌توان بين اين دو فيلم پيدا كرد؟ من اگر موضوع جديدي دارم بايد بگردم و فرم خاص خودش را پيدا كنم. اما اگر بخواهيم مدام مثل شيوه‌هاي امتحان پس داده و آنچه منتقدان و مردم تا امروز از آن استقبال كرده‌اند بسازيم، هميشه درجا مي‌زنيم. همين چيزي كه هستيم و هيچ اتفاق خاصي در سينماي ما نمي‌افتد.
 
‌ فيلمنامه «نفس» چقدر با تصويري كه از دهه ٥٠ داشتيد منطبق بود؟ اصلا بنا بود تصوير نزديك به واقعيت از دهه ٥٠ در اين فيلم به نمايش دربيايد؟
 
مهران احمدي: همه ما نوستالژي‌هاي مشتركي از آن دهه داريم. بيشتر اين نوستالژي‌ها براي ما به دهه ٦٠ مربوط مي‌شود. آن دوران يكسري اتفاقات و وقايعي رخ داده كه حس مشتركي ايجاد مي‌كند. البته جغرافيايي كه من و خانم آبيار در آن روزها تجربه كرديم، با هم متفاوت بود با اين همه مشتركات آن فصل از زندگي مان زياد است.
 
يكي از مسائل مهم در فرآيند انتخاب براي من، همين نوستالژي‌هايي بود كه شما از آن حرف مي‌زنيد. چيزهايي كه ما را قلقلك مي‌دهد. به همين خاطر همان موقع كه فيلمنامه را دستم گرفتم تا آخر آن را خواندم. البته همان جا حس كردم «نفس» از يك فيلم بلند، بلندتر است. جرات نكردم اين حرف را همان موقع به خانم آبيار بگويم (مي‌خندد) به دستيارش گفتم اين فيلم زياد است. گفت بد است؟ گفتم نه. با اينكه در كل داستان هيجان و تعليق آنچناني نداشت.
 
فيلم‌هاي مروج خشونت در جامعه ما بهتر ديده مي‌شوند 
 
 
‌ خب داستان بدون تعليق و هيجان از جذابيت يك اثر كم نمي‌كند؟
 
احمدي: يكي از ويژگي‌هاي فيلمنامه «نفس» اين بود كه شما دنبال داستان ثابتي كه قهرمان و ضد‌قهرمان و آنتاگونيست و پروتوگونيست داشته باشد، نمي‌رويد. شما ترغيب مي‌شويد داستاني را دنبال كنيد كه بدانيد در دهه ٥٠ چه بر سر يك دختربچه و عقايدش آمده و ديدگاه او نسبت به محيط اطرافش چگونه است. به نظرم اين نقطه عطف داستان است.
 
اين همان ساختارشكني‌اي است كه خانم آبيار از آن حرف مي‌زند. من اين فيلم را با «مالنا» مقايسه كردم و به خانم آبيار هم گفتم. البته اين قياس مع‌الفارق است چون آن فيلم در يك جو و جغرافياي خاصي ساخته شده است. رمان «بادبادك باز» خالد حسيني هم شباهت‌هايي با «نفس» دارد. هر چند كه فيلم «بادبادك باز» به اندازه رمانش خوب نبود اما معتقدم رمان «نفس» نسخه كامل شده فيلمنامه‌اش بود. با همه اينها فكر مي‌كنم ماحصل فيلم از فيلمنامه زنده‌تر و قابل درك‌تر درآمد.
 
‌ آقاي احمدي بازي كردن در «نفس» براي شما مثل تيغ دو لبه بود. اگر خوب از عهده آن برمي‌آمديد كه خيلي خوب بود اما اگر نمي‌توانستيد اين تيپ را به درستي بازي كنيد، قطعا تجربه ناموفقي در كارنامه كاري‌تان محسوب مي‌شد. حالا سر و كله زدن با بچه‌ها را هم به اين وضعيت اضافه كنيد!
 
احمدي: در مورد بچه‌ها كه حرف زيادي براي گفتن ندارم. (مي خندد) به نظرم دلايل محكمي مي‌خواهد كه دوباره قانع شوم در فيلمي با حضور چند بچه كنار هم بازي كنم. (مي خندد)
 
فيلم‌هاي مروج خشونت در جامعه ما بهتر ديده مي‌شوند 
 
 
‌ پس از همين حالا اين فيلمنامه‌ها را كنار گذاشتيد؟
 
احمدي: تقريبا مطمئنم (مي خندد.)  البته اينها شوخي است، به هر حال هر نقشي ويژگي‌هاي خاص خودش را دارد. در مورد ريسك‌پذيري هم بايد بگويم يادم نمي‌آيد در فيلمي بازي كرده باشم كه تجربه جديد برايم به حساب نيايد. در هيچ نقشي حس اكسپريمنتال و هنرجو بودنم را از دست نمي‌دهم. اصلا مگر مي‌شود اين حس را در نقشي نداشته باشي؟
 
‌ گريمي كه در «نفس» داشتيد حسي از دهه ٥٠ را براي‌تان تداعي مي‌كرد؟ اصلا به اين گريم حسي داشتيد؟
 
احمدي: خانم آبيار و آقاي ميركياني بايد در اين‌باره توضيح دهند، چون من وظيفه‌ام بود با اين گريم بازي كنم.
 
اين گريم سال ٥٦ خيلي مرسوم بود. اكثر آدم‌ها در آن سال‌ها همين‌طور بودند. اين گريم دقيقا برگرفته از پدر خانم آبيار است. اما نمي‌دانم از ميان ٥٠ خصوصيت برجسته و بارز اين شخصيت در اين فيلم، چرا همين گريم كه به مذاق خيلي‌ها خوش نيامده به يكباره پر رنگ مي‌شود؟ چطور اين گريم تبديل مي‌شود به نقطه ضعف؟
 
‌ كي گفته اين گريم نقطه ضعف است؟
 
احمدي: پس چرا مدام درباره‌اش از من سوال مي‌پرسند؟
 
‌ خب سوال است و سوال را هم بايد پرسيد!
 
احمدي: من فكر مي‌كنم اين همه پرسش دليل ديگري دارد! مثلا ما برهنه كه جلوي دوربين نيامديم كه ايراد بگيرند! من با يك مويي در فيلمي حاضر شدم كه در دوره‌اي از تاريخ اين مملكت شاخصه بوده است. هر كسي مي‌خواست بگويد من خوش‌تيپم موهايش را همين مدلي مي‌كرد. من يادم است دهه ٦٠ كاكل‌هايي مي‌گذاشتند همراه پشت مويي. شلوار‌هاي پيله‌دار آن دوره را كه يادمان نرفته؟ تازه ما شانس آورديم كه لباس پوشيدن آدم‌ها اين روزها خيلي شبيه دهه ٥٠ شده است.
 
فيلم‌هاي مروج خشونت در جامعه ما بهتر ديده مي‌شوند 
 
 
‌ فكر مي‌كنيد به اندازه‌اي كه براي بازي در اين نقش زحمت كشيديد، ديده نشديد؟ اينكه مي‌گوييد از بين اين همه ويژگي برجسته و بارز فقط همين گريم به چشم مي‌آيد.
 
احمدي: من يك روز سر فيلمبرداري «نفس» به خانم آبيار گفتم ديگر بهتر از اين بلد نيستم بازي كنم. از نقشي كه هيچ جايي براي احساسات غلوشده ندارد و نقش آرامي است كه در سطح و لايه رويي حركت مي‌كند، نمي‌توانم چيز بيشتري دربياورم. ممكن است درونش احساساتي وجود داشته باشد اما درونش را بيرون نمي‌ريزد. خيلي‌ها با همان مو و سبيل خيلي نرم از روي اين شخصيت رد شدند اما واقعيت اين است من ديگر بلد نبودم جور ديگري بازي كنم. شخصيت قابل باوري كه هيچ جا ديده نمي‌شود و جايي هم حرفي از او نمي‌زنند. خداي ما هم كريم است. البته اين حرف‌ها به معناي گلايه نيست.
 
تنها چيزي كه برايم به وجود آمده علامت سوال بزرگي است كه چطور مي‌شود اين نقش را نبينند؟ من كه ديكته اولم نيست كه بگوييد اين ديكته اولش است، بگذاريم بنويسد تا ببينيم چه مي‌كند! تا حالا ١٠ تا ديكته از من ديده‌ايد با ظرفيت‌هاي مختلف شخصيتي كه همه تان هم صحه گذاشتيد درست از آب درآمده است. از نقش دو جنسه بگير تا يك شخصيت لات.
 
‌ بازيگرهايي كه در بيشتر كارهاي‌شان معدل رو به بالايي دارند، معمولا كمتر ديده نمي‌شوند.
 
احمدي: چه جالب! هر كدام از اعضاي انجمن منتقدان را كه مي‌بينم تبريك مي‌گويند و ابراز لطف مي‌كنند اما همين كه مي‌بينم چرا هيچ اتفاقي نمي‌افتد، باعث مي‌شود در كارهايم بازنگري كنم. در اين بازنگري‌ها اشكالات كارم را هم پيدا كردم. حالا اگر زماني فرصت شد درباره اشكالاتم هم حرف مي‌زنم (مي‌خندد.)
 
پهلوان زاده: فرق بازي مهران احمدي با بازي پانته‌آ پناهي‌ها و شبنم مقدمي اين است كه مهران را فداي فيلم كرده است.
 
احمدي: تقريبا همه جا همين كار را مي‌كنم.
 
پهلوان‌زاده: اينكه بازيگري بازي كند كه ديده نشود، بازي كند كه فيلم جلو برود، بازي كند كه دختربچه فيلم ديده شود، يعني دارد خودش را فدا مي‌كند. نويد محمدزاده دوست من است و بازي‌اش را هم دوست دارم، اما او يك دست بازي دارد كه قابل احترام است و مهران احمدي هم يك نوعي بازي مي‌كند. اما واقعيت اينجاست كه سينماي ما سينماي بوق، داد و سينماي فرياد است. اين را در فيلمبرداري، مونتاژ و كارگرداني هم مي‌بينيم. همه جا بايد جيغ بزني تا ديده شوي.
 
فيلم‌هاي مروج خشونت در جامعه ما بهتر ديده مي‌شوند 
 
 
مي‌خواهم برگردم به حرفي كه درباره مدت زمان فيلم مي‌زديم. معلوم است فيلمي كه در آپارتمان ساخته مي‌شود بايد ٩٠ دقيقه باشد چون جايي براي پرداخت بيشتر ندارد. اما يك زماني براي فيلمبرداري فيلمي به يزد مي‌رويد و دوربين چيزهايي به تو نشان مي‌دهد كه در حالت عادي نمي‌بيني. آدم‌هايي را مي‌بيني كه سال‌هاست ديگر از آنها خبري نيست. ما چه كار كنيم كه در سينماي‌مان هر وقت خواستند درباره انقلاب فيلم بسازند يك سري آدم مشخص با ويژگي خاصي نشان مان دادند؟ يعني آدم‌هاي رزمنده را به عنوان نسل انقلابي مان نشان دادند در حالي كه آدم‌هايي با لباس‌هاي پاچه گشاد و سبيل كلفت انقلاب كردند و بعد هم همين‌ها وقتي جنگ شروع شد ريش گذاشتند و رفتند جبهه جنگيدند.
 
احمدي: قشر كارگر انديشمند انقلاب كردند.
 
پهلوان‌زاده: فيلم نفس ١٠ سال ديگر ديده مي‌شود. همانطور كه فيلم‌هاي زيادي در سينماي ايران ساخته شد و بعد از گذشت سال‌ها دوباره به آنها رجوع شد. كيارستمي «طعم گيلاس» را كه ساخت خيلي فحش شنيد و به آن فيلم گفتند گدا گرافي، اما الان مي‌گويند چه فيلمي بود. او همان دهه ٧٠ گفت مردم ما آنقدر مترقي شده‌اند كه بعضي‌ها‌ي‌شان به درد فلسفي مي‌رسند. نيما يوشيج را زمان خودش زدند و فحشش دادند و گفتند اين شعر نيست و شعر بايد وزن داشته باشد، اما سال‌ها بعد همه شعر بدون وزن گفتند و پست مدرن شدند. براي من مهم نيست فيلم «نفس» جايزه نگيرد و ديده نشود. برايم اين مهم است كه از ميان همه فيلم‌هايي كه كار كردم، مادرم «نفس» را به عنوان فيلم مي‌شناسد.
 
‌ آقاي احمدي شما هم فكر مي‌كنيد در بازيگري هركس كه بيشتر داد و فرياد كند ديده مي‌شود؟
 
احمدي: قبل از اينكه پاسخ اين سوال‌تان را بدهم بايد بگويم در جامعه‌اي كه انواع و اقسام فيلم‌هاي مبتذل و مريض در گوشي‌هاي‌مان مي‌چرخد و بارها آنها را مي‌بينيم، انتظار اينكه فيلم «نفس» فهميده شود، انتظار عبثي است. در چنين فضايي فيلم‌هايي كه ترويج خشونت مي‌كنند، بهتر ديده مي‌شوند. ربطي هم به تكنيك و تاكتيك ندارد. اما در مورد بازيگري در ايران بايد بگويم كسي جاي كس ديگري را تنگ نمي‌كند. بازيگري مقوله فراخي است و سبك‌هاي خاص خودش را دارد. اما اينكه در دوره‌اي بعضي بازيگران بيشتر گل مي‌كنند، به اين خاطر است كه بسياري از همكاري‌ها بر پايه رفاقت است. در اين ميان هركدام از اين بازيگرها بالاخره لياقت‌هايي در حوزه بازيگري دارند. مثلا ما نمي‌توانيم كتمان كنيم نويد محمدزاده بازيگر خوبي است. او فهم و شعور دارد يا مثلا هومن سيدي.
 
هر كدام از اينها بر اساس توانمندي‌هايي در عرصه بازيگري مانده‌اند اما گاهي مي‌بيني يك نقش به بازيگر نمي‌خورد اما آن را بازي مي‌كند. چون همه‌چيز بر اساس رفاقت جلو مي‌رود. البته بگويم كه اين رفاقت هم اصلا چيز بدي نيست. خودشان هم كتمان نمي‌كنند. در دو سال اخير روند فيلمسازي هم تغيير كرده و نگاه‌هاي جديدي به سينماي ايران آمده است. اين به خاطر موج جديدي از كارگردان‌هايي است كه وارد شده‌اند. يعني ما در چهار، پنج سال اخير ٢٠ كارگردان به سينماي ايران معرفي كرديم.
 
فيلم‌هاي مروج خشونت در جامعه ما بهتر ديده مي‌شوند 
 
 
‌ خشونتي كه از آن حرف مي‌زنيد، به واسطه تمايل يا علاقه مردم جامعه يا وفور معضلات اجتماعي، بيشتر به چشم مي‌آيد. اتفاقي كه در دهه ٧٠ در سينماي ايران شاهد آن بوديم و آن زمان هم فيلم‌هاي زيادي با مضامين اجتماعي ساخته شد، يعني شرايط اجتماعي ساخت اين فيلم‌ها را مي‌طلبيد.
 
احمدي: مردم تماشاي اين فيلم‌ها را دوست دارند. مردم خشونت را دوست دارند. مردم به‌شدت از خشونت خوش‌شان مي‌آيد. يك دوره‌اي بود كه نجيب بودن، ارزش بود اما حالا نه. مثلا روي جلد فلان مجله عكس هنرمندي را مي‌زنند با اين تيتر: «كلا آدم بي‌حوصله‌اي هستم.» الان بي‌حوصلگي به يك امتياز تبديل شده است. در واقع ارزش‌ها تغيير كرده‌اند. نسل امروز با نسل ما متفاوتند. دغدغه‌ها و علايق‌شان با ما فرق دارد. مثلا ما جوان‌تر كه بوديم اگر كار اشتباهي مي‌كرديم، جلوي جمع حرفي نمي‌زديم اما الان صد برابر بدتر از آن اشتباهات را انجام مي‌دهند و بعد هم ابايي از بازگو كردن آن ندارند.
 
‌ به هر حال جلوي تغيير را نمي‌شود گرفت. خانم آبيار شما در انتخاب بازيگران‌تان رفاقتي جلو مي‌رويد؟ اصلا از كجا متوجه مي‌شويد كدام بازيگر براي چه نقشي مناسب است؟
 
آبيار: راستش برايم مهم است نقش به طرف بخورد و تعارفي هم با كسي ندارم. اما اگر بين آدم‌هاي اطرافم كه با آنها در ارتباط هستم، فلان شخص براي بازي در نقشي مناسب باشد و چهره‌اش بخورد، قطعا در اولويت قرار مي‌گيرد. اما هيچ‌وقت نقش را فداي رفيق بازي نمي‌كنم. مثلا پانته‌آ پناهي‌ها را نمي‌شناختم. او را در فيلم «خانوم» ديده بودم.
 
حس رنج كشيده‌اي را كه صورتش داشت دوست داشتم. ضمن اينكه صداي خوبي داشت و من نياز به بازيگر جواني داشتم كه بتواند سختي‌هاي كار توليد را تاب بياورد. قرار گذاشتيم اما هر دو شك داشتيم كه خانم جواني مي‌تواند اين نقش را بازي كند يا نه. با شبنم مقدمي هم از نزديك آشنا نبودم. اتفاقا گلاره عباسي كه از دوستان نزديك من است نقش كوتاهي در فيلم داشت آن هم به خاطر نزديكي چهره‌اش به شخصيتي كه آن را بازي مي‌كرد. با آقاي احمدي هم از سر فيلم «شيار ١٤٣» آشنا شدم و چند بازي متفاوت از او ديدم. به نظرم در نقش‌هايش اهل ريسك بود و به همين خاطر از سيدعلي «شيار ١٤٣» به غفور «نفس» رسيديم.
 
احمدي: اين رفتن از نقش سيد علي «شيار ١٤٣» به غفور «نفس»هم به آساني به دست نمي‌آيد. من براي بازي در «نفس» سه بار تا قم رفتم و آمدم. بدون اينكه كسي خبر داشته باشد، البته منتي نيست چون وظيفه و كارم چنين چيزي را ايجاب مي‌كند. از صبح تا غروب در قم چرخيدم و بين تاكسي دارها گشتم. مي‌خواستم لهجه و رفتار و منش آنها را ببينم. هنوز در ميان‌شان موبلندهايي ديده مي‌شوند، تاكسي دارهايي با همان تيپ. نه اينكه فقط من اين كار را كنم، نه. خيلي از بازيگرهاي مهم دنيا دنبال كشف نقش‌هاي جديد هستند. آقاي پرستويي مي‌دانم كه اين كار را مي‌كند و من هميشه به نيكي از او ياد مي‌كنم. ما ديديم كه او براي نقش چه مي‌كند و چطور خودش را اسير مي‌كند، او جلوي چشم مان است. ما هم به اين شيوه كارگري و عرق‌ريزانه در بازيگري قايل هستيم.
 
‌ البته اين عرق‌ريزاني كه شما از آن حرف مي‌زنيد اين روزها كمتر شده، بازيگرها خيلي حاضر نيستند چيزي به نقش اضافه كنند.
 
احمدي: بله همين‌طور است. در بازيگري يك چيز متن به تو مي‌دهد و در مقابل توي بازيگر هم بايد چيزهايي را به نقش اضافه كني. اگر كار تو صرفا ديالوگ گفتن باشد كه ديگر بازيگر نيستي.
 
‌ خانم آبيار شما هم فكر مي‌كنيد در حق فيلم «نفس» اجحاف شده است؟
 
آبيار: هر كارگرداني كه اهل ريسك باشد، تبعات ريسكش را هم مي‌پذيرد. من اصلا توقع نداشتم اتفاقي كه براي فيلم «شيار ١٤٣» افتاد، كه آن هم اتفاق معقولي بود، براي «نفس» هم بيفتد. البته ما براي شيار در جشنواره فيلم فجر ٥ بار نامزد دريافت سيمرغ شديم و براي «نفس» هم همين اتفاق افتاد. در شيار يك جايزه بازيگري، يك جايزه تماشاگران و جايزه ويژه هيات داوران را گرفتيم. من سر شيار كانديداي فيلمنامه و كارگرداني نشدم اما در «نفس» اين اتفاق در چند رشته جشنواره فجر افتاد. بالاخره سيمرغ بهترين فيلم از نگاه ملي را هم گرفتيم و در جشن انجمن منتقدان در ٩ رشته نامزد دريافت تنديس شديم. در كل اتفاقات بدي براي اين فيلم نيفتاد.
 
 فيلم‌هاي مروج خشونت در جامعه ما بهتر ديده مي‌شوند
 
 
‌ مثلا ديده نشدن بازي پانته‌آ پناهي‌ها در بخش ملي جشنواره فيلم فجر يا بازي مهران احمدي ناراحت‌كننده نبود؟
 
آبيار: من دوست داشتم ديده بشوند اما لزوما هميشه بازي‌هاي خوب ديده نمي‌شوند. البته اين را بگويم كه پانته‌آ پناهي‌ها در بخش بين‌الملل جشنواره فيلم فجر جايزه بهترين بازيگر زن را گرفت اما خوب وقتي بازيگري نقش ٣٠ سال بزرگ‌تر از خودش را بازي مي‌كند و بايد براي اين كار لهجه دربياورد، با چهار بچه سر و كله بزند و در لوكيشن‌هاي سخت بازي كند، كمتر ديده شدنش آدم را به فكر فرو مي‌برد.
 
احمدي: من فكر مي‌كنم كمر بستند كه بازيگري اين فيلم ديده نشود.
 
فكر مي‌كنيد دليلش چيست؟
 
احمدي: واقعا نمي‌دانم. .  واقعا عجيب است و منظور من اين نيست كه پشت اين قضيه قصد و غرضي است، نمي‌دانم واقعا طلسم است يا جادو. شما يك بازي بد در «نفس» پيدا كنيد! در عوض فلان فيلم همه بازيگرها همه جا كانديد هستند.
 
پهلوان‌زاده: به نظر من بهترين بازيگر مرد سال گذشته هادي حجازي‌فر بود و بهترين بازيگر زن هم پانته‌آ پناهي‌ها. هر دوي اينها روزي سه ساعت زير گريم بودند و نقش‌هاي‌شان هم سخت و طاقت‌فرسا بود. اما كسان ديگر جايزه مي‌گيرند. اينها چون داد نزدند و بازيگري كردند.
 
آبيار: من گله‌اي ندارم و خيلي هم خوشحالم كه «نفس» نگاه خيلي‌ها را نسبت به گروه توليد ما تغيير داد. آنهايي كه فكر مي‌كردند «شيار ١٤٣» يك اتفاق است. من جايزه‌ام را از مردم، هنرمندان و منتقدان گرفتم. مهم نظر آنهاست. جايزه خيلي اعتبار دارد اما مثلا «يه حبه قند» هم با اينكه فيلم خوبي بود، زمان خودش ديده نشد و در جشنواره‌هاي جهاني هم خيلي جايزه نگرفت. اما ما مي‌توانيم بگوييم فيلم بدي است؟ همه ما مي‌دانيم كه اين فيلم در تاريخ سينماي ايران ماندگار است. مهم اين است كه ما فيلمي ساختيم كه مي‌توانيم با اعتماد به نفس از آن دفاع كنيم.
 
احمدي: من ته همه اين حرف‌ها وقتي افكار منفي را از خودم دور مي‌كنم به اين نتيجه مي‌رسم كه همه ديده شدن‌ها و ديده نشدن‌ها سليقه است. آقاي فخيم‌زاده، حتما يك نوعي از بازيگري را مي‌پسندد كه در من وجود ندارد، همان آقاي فخيم‌زاده اگر به آقاي عياري تبديل شود، ممكن است نوع بازيگري من را بپسندد. اين‌طوري هم خودم آرام هستم و هم دوستاني كه كنارم هستند. سليقه اين آقايان فلاني و فلاني هستند و ما به اين سليقه به‌طور ويژه احترام مي‌گذاريم. كسي نمي‌تواند كتمان كند هيات داوران جشنواره فيلم فجر كارنابلد هستند. تجربه هر كدام از اعضاي داوران را روي هم بگذاريد به دو قرن مي‌رسد.
 
اميدوارم من هم كاري را بازي كنم كه مورد سليقه يك عده‌اي داور باشم. هميشه اين دعا را براي خودم مي‌كنم.
 
فيلم‌هاي مروج خشونت در جامعه ما بهتر ديده مي‌شوند 
 
 
‌ خانم آبيار ترسي نداشتيد كه بخشي از تصاوير و خاطرات كودكي‌تان را براي عموم مردم روي پرده سينما به نمايش مي‌گذاريد؟
 
آبيار: اين فيلم لزوما خاطرات كودكي من نيست. بخش‌هايي از آن ممكن است، باشد. در همه كارهايم ردپايي از زندگي‌ام وجود دارد. اما «نفس» بيشتر جوششي بود و وقتي رمان را مي‌نوشتم به ذهنم مي‌رسيد. من از خيلي‌ها درباره خاطرات كودكي‌‌شان سوال پرسيده بودم و اين جزييات را هم در فيلم آوردم.
‌ يعني پيش از نوشتن فيلمنامه تحقيق كرديد؟
 
آبيار: نه اين فيلم در دسته‌بندي كارهاي تحقيقي قرار نمي‌گرفت. از آن كارهايي بود كه روان و راحت نوشته و روي كاغذ جاري شد. يك چيزهايي مي‌تواند زندگي جزيي از زندگي من باشد اما يك چيزهايي هم زندگي من نيست و فضا و اتمسفري است كه از آن روزها به ياد داشتم.
 
‌ شما هم ادبيات را تجربه كرديد و هم سينما را. كدام يك از اين دو حوزه براي بيان احساسات راحت‌تر است؟
 
آبيار: هر كدام‌شان دنياي متفاوتي دارند. مثلا بخش‌هايي از «نفس» را اصلا نتوانستم به فيلم تبديل كنم. سينما پتانسيل خودش را دارد و ادبيات هم قابليت‌هاي خودش را.
 
‌ كدام بيشتر سر ذوق مي‌آوردتان؟
 
آبيار: ادبيات موقع نوشتن آدم را سر ذوق مي‌آورد. يعني همزمان هنر و هنرمند به هم نزديك مي‌شوند و تو همزمان از فرآيند هنري‌ات لذت مي‌بري اما فيلم اينطور نيست و تو همزمان از هنرت لذت نمي‌بري چون همه‌چيز را به صورت مقطع مي‌بيني. اصلا نمي‌تواني بفهمي تصاويري كه گرفتي چطور كنار هم قرار مي‌گيرد. لذتي كه با زدن ساز و كشيدن نقاشي به تو دست مي‌دهد از جنس لذت فيلمسازي نيست.
 
‌ حواشي سينما شما را از ماندن در اين حوزه نمي‌ترساند؟ نگران نيستيد يك روزي به عنوان سينماگر به جاي اينكه نشريات و فضاي مجازي به آثارتان بپردازند، زندگي شخصي‌تان را زير ذره‌بين قرار بدهند؟ اتفاقي كه در ماه‌هاي اخير به واسطه يكي از رسانه‌ها براي برخي از هنرمندان افتاد.
 
آبيار: اتفاقا خواندن اين مطالب، خواب را از چشمان من مي‌گيرند. ورود به حريم خصوصي هنرمنداني كه ما مي‌شناسيم‌شان، بي‌انصافي است. مي‌دانيم كه خيلي از اين برچسب‌ها به هنرمنداني كه متهم مي‌شوند و سينماي‌شان در خدمت اخلاق است، نمي‌چسبد. اتفاقا در روايتي به حضرت علي(ع) مي‌گويند برويد ببينيد فلان جا چه اتفاقي ميان يك زن و مردي مي‌افتد. بعد از ايشان مي‌پرسند ديديد؟ ايشان مي‌گويند من چيزي نديدم. حضرت علي كه مي‌توانند الگوي خوبي براي ما باشند، به خيلي از حواشي و مسائل دامن نمي‌زدند. اگر چيزي مي‌ديدند، روي‌شان را برمي‌گرداندند.
 
حالا اينكه ما بخواهيم به هنرمندان كشورمان صرفا به خاطر موفقيت يك فيلم چنين تهمت‌هايي بزنيم، در مخيله من نمي‌گنجد و اميدوارم خدا براي من و هيچ هنرمندي پيش نياورد. اين كار مثل اتفاقي است كه در فيلم «ترديد» افتاد. طرف مي‌رود پيش كشيشي و مي‌گويد درباره يكي بدگويي كرده است.
 
يعني خصوصياتي كه داشته را، بازگو كرده. از آن كشيش مي‌پرسد حالا چه كار كنم؟ مي‌گويد برو بالاي بامي و بالش پر از پري را در باد پاره كن و بعد تمام پرها را از روي زمين جمع كن. اين يعني حرفي كه زده مي‌شود هرگز نمي‌توان پس گرفت و آثار و تبعات آن تا هميشه مي‌ماند. بزرگ‌ترين آرزويم براي سينماي ايران اين است كه حواشي آن براي هميشه تمام شود.

٥ سال اخير ٢٠ كارگردان به سينماي ايران معرفي كرديم
 
در جامعه‌اي كه انواع و اقسام فيلم‌هاي مبتذل و مريض در گوشي‌هاي‌مان مي‌چرخد و بارها آنها را مي‌بينيم، انتظار اينكه فيلم «نفس» فهميده شود، انتظار عبثي است. در چنين فضايي فيلم‌هايي كه ترويج خشونت مي‌كنند، بهتر ديده مي‌شوند. ربطي هم به تكنيك و تاكتيك ندارد. اما در مورد بازيگري در ايران بايد بگويم كسي جاي كس ديگري را تنگ نمي‌كند. بازيگري مقوله فراخي است و سبك‌هاي خاص خودش را دارد. اما اينكه در دوره‌اي بعضي بازيگران بيشتر گل مي‌كنند، به اين خاطر است كه بسياري از همكاري‌ها بر پايه رفاقت است. در اين ميان هركدام از اين بازيگرها بالاخره لياقت‌هايي در حوزه بازيگري دارند. مثلا ما نمي‌توانيم كتمان كنيم نويد محمدزاده بازيگر خوبي است.
 
او فهم و شعور دارد يا مثلا هومن سيدي. هر كدام از اينها بر اساس توانمندي‌هايي در عرصه بازيگري مانده‌اند اما گاهي مي‌بيني يك نقش به بازيگر نمي‌خورد اما آن را بازي مي‌كند. چون همه‌چيز بر اساس رفاقت جلو مي‌رود. البته بگويم كه اين رفاقت هم اصلا چيز بدي نيست. خودشان هم كتمان نمي‌كنند. در دو سال اخير روند فيلمسازي هم تغيير كرده و نگاه‌هاي جديدي به سينماي ايران آمده است. اين به خاطر موج جديدي از كارگردان‌هايي است كه وارد شده‌اند. يعني ما در چهار، پنج سال اخير ٢٠ كارگردان به سينماي ايران معرفي كرديم.  مردم خشونت را دوست دارند. مردم به‌شدت از خشونت خوش‌شان مي‌آيد. يك دوره‌اي بود كه نجيب بودن، ارزش بود اما حالا نه. مثلا روي جلد فلان مجله عكس هنرمندي را مي‌زنند با اين تيتر: «كلا آدم بي‌حوصله‌اي هستم.» الان بي‌حوصلگي به يك امتياز تبديل شده است. در واقع ارزش‌ها تغيير كرده‌اند. نسل امروز با نسل ما متفاوتند. دغدغه‌ها و علايق‌شان با ما فرق دارد. مثلا ما جوان‌تر كه بوديم اگر كار اشتباهي مي‌كرديم، جلوي جمع حرفي نمي‌زديم اما الان صد برابر بدتر از آن اشتباهات را انجام مي‌دهند و بعد هم ابايي از بازگو كردن آن ندارند.
کد مطلب : ۱۰۴۸۵۴
ارسال نظر
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما

کلام امیر
لَا غِنَى كَالْعَقْلِ، وَ لَا فَقْرَ كَالْجَهْلِ، وَ لَا مِيرَاثَ كَالْأَدَبِ، وَ لَا ظَهِيرَ كَالْمُشَاوَرَةِ.

امام(عليه السلام) فرمود: هيچ ثروتى چون عقل، و هيچ فقرى چون نادانى نيست. هيچ ارثى چون ادب، و هيچ پشتيبانى چون مشورت نيست.