۰

این رود، سیل مرده نیست

تاریخ انتشار
سه شنبه ۵ بهمن ۱۳۹۵ ساعت ۱۲:۰۲
به گزارش عصرتعادل،آخرین باری که دیده بودمش را یادم نیست، آن‌قدر یکهویی و سرزده آمد و با عجله رفت که وقت نشد درست و حسابی ببینمش، براندازش کنم و کنارش بنشینم و گپ و گفتی بزنیم به یاد قدیم ندیم‌ها.
دیشب منتظرش بودم تا از راه برسد و با یک خوشامدگویی گرم به استقبالش بروم.

همه آمده بودند، حتی آن دوستانی که همشهریانشان جلوی راهش را گرفته بودند.

هلهله کنان، اسپند دودکنان، شیرینی پخش کنان ...

از دور سر و کله‌اش پیدا شد، مثل همیشه آرام و متین و با وقار، قدم‌هایش را می‌شد شمرد.

دل در دل کسی نمانده بود تا برسد و در آغوشش بگیرند، سرما فراموش شده بود، با قدم‌هایش گرما می‌داد.

رسید؛ آرام و فروتن با لبخندی بر لب،اما غمگین، لبخند مصنوعیِ زبرلبش را می‌شد حس کرد، ناراحت بود، دلش زخم خورده بود، سرش را بالا نیاورد که حتی استقبال کننده‌هایش را ببیند، با همان لبخند دردناک از یک گوشه راهش را گرفت و رفت. درست مثل قهرمان المپیک که حقش را خورده‌اند و رنگ مدالش را عوض کرده‌اند، مثل آتش‌نشانی که هرچه تلاش کرده نتوانسته آتش را خاموش کند و تازه همقطارانش در آتش جا مانده‌اند، مثل ...

ناراحت بود، از ما، از شما و از ایشان، حق هم داشت، مثل قهرمان قصه‌ها که در قلعه‌ای مخوف اسیر است و فقط برای مأموریت آزاد می‌شود و دوباره دربندشان می‌کشند، مثل پهلوانی که فقط زنده به عشق است.

دستش را گرفتم و کشیدمش کنار، گفتم: خوبی؟ سرش را پایین انداخت و آهی کشید و تلخ خندی زد و گفت: اوهوم. دستش را فشار دادم، سرش را بالا آورد، دوباره پرسیدم: خوبی؟ سرش را به نشانه تأیید تکان داد و دستش را آرام از دستانم درآورد و در حالی که سرش پایین بود راهش را ادامه داد و رفت.

ناراحت بود، از مردمی که مسئول نیستند و از مسئولانی که مردم نیستند.

همین‌طور که می‌رفت و مردمان متعدد پشت سرش برای لایک گرفتن در اینستا و اونستا عکس می‌گرفتند، فکر می‌کردم؛ اسمش را گذاشته بودند «زنده»، نمی‌دانم بخاطر این‌که همیشه زنده بود یا بخاطر این‌که اصفهان را زنده کرده بود، دلیل این نام گذاری هرچه بود اسم برازنده‌ای داشت.

فامیلش هم «رود» بود، مثل جد اندر جدش.

ولی مرامش یک دنیاست، با وجود بی‌توجهی‌هایی که دیده، با همه بی مهری‌ها، باز هم قلبش برای مردمش می‌جوشد.

از آنهاست که قهر بهشان نمی‌آید.

این بار هم آمد، می‌گویند بیست و چندروز دیگر برمی‌گردد و معلوم نیست دوباره کی بیاید. کاش کسی کاری کند که دیگر نرود، بیاید و بماند و دوباره لبخند بزند، کاش این‌بار که آمده بماند، خوشحال باشد، بخندد.

آخر هرچه باشد زاینده رود است، نه سیل مرده‌ای که هر از چند گاهی بیاید و ...

نوشتار از: سجاد فرخی، ایسنا منطقه اصفهان
انتهای پیام
کد مطلب : ۱۰۸۶۰۳
ارسال نظر
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما

کلام امیر
لَا غِنَى كَالْعَقْلِ، وَ لَا فَقْرَ كَالْجَهْلِ، وَ لَا مِيرَاثَ كَالْأَدَبِ، وَ لَا ظَهِيرَ كَالْمُشَاوَرَةِ.

امام(عليه السلام) فرمود: هيچ ثروتى چون عقل، و هيچ فقرى چون نادانى نيست. هيچ ارثى چون ادب، و هيچ پشتيبانى چون مشورت نيست.