زندگی هایی که بر آب رفت!
تاریخ انتشار
پنجشنبه ۳۱ فروردين ۱۳۹۶ ساعت ۱۶:۲۷
به گزارش عصر تعادل، روزنامه آرمان در گزارشی نوشت: روستای چنار در شمال شهر عجبشیر و در کنار رودی به نام گوریچای(رود بیآب) واقع شده است؛ این روستا نزدیک به 1300 نفر جمعیت دارد و 330 خانوار در آن ساکن هستند. یک هفته پیش سیلی که ارتفاع آن به هشت متر میرسید، برخی اهالی و خانههای این روستا را با خود برد.
او در توصیف روز حادثه میگوید: عصر جمعه بود که از خانه خارج شدم، در حالی که همه اعضای خانواده در خانه بودند به دیدن دوستانم رفتم؛ در ارتفاعات روستا با آنها مشغول صحبت کردن بودم. باران در حال آمدن بود و ناگهان به مدت نزدیک به 5 دقیقه تگرگ سختی بارید. پس از آن گویی آسمان خشمش را بر روستای ما خالی میکرد و رعدهای وحشتناک میآمد. از بالادست حجم زیاد آبی را دیدم که به روستا نزدیک میشد، پس از آن صحنه تلخی دیدم که هنوز هم در ذهنم مرور میشود. آب آمد و خانه ما را برد و من این صحنه را با چشم دیدم، پدرم، مادرم، دو برادرم، دو برادرزاده به همراه همسر برادرم به یکباره همراه با خانهای که پدرم ساخته بود، رفتند و دیگر هرگز آنها را ندیدم. شوکه شده بودم، نمیدانستم چه باید کنم؛ نمیدانستم آیا باز آنها را خواهم دید یا نه. پس از اینکه سیل فروکش کرد دو روز تمام به دنبال آنان در رودخانه گشتم، اما هرگز نتوانستم آنها را پیدا کنم. در ته دلم هیچ شکوهای از هیچ چیز ندارم، کار خدا بود و احساس میکنم در آینده... راستش نمیدانم در آینده چه اتفاقی برای من که حالا همه اعضای خانوادهام را از دست دادهام، اتفاق میافتد. جعفر آهی از ته دل کشید و دهیاری روستا را ترک کرد.
** سیل 12 خانه را با خود برد
تیم پایگاه بین شهری جمعیت هلال احمر امام علی (ع) بناب اولین اکیپ امدادرسانی بودند که به محل حادثه رسیدند. یکی از اعضای این تیم در شرح آنچه به هنگام وقوع حادثه دیده میگوید: «ماشین ما بعد از ماشینهای راهداری که برای باز کردن جاده به محل حادثه میرفتند، قرار داشت. نزدیک اذان بود؛ هوا تازه غروب کرده بود و هر چه به روستا نزدیکتر میشدیم صداهای وحشتناکی میشنیدیم؛ صدای رعد و برق، صدای باران و صدای دردناک شیون روستائیان. ما برای امدادرسانی به مردم زلزلهزده هریس و ورزقان رفته بودیم، اما هیچ وقت با چنین وحشتی روبهرو نشدیم. تنها چیزی که میتوانم بگویم این است که خشم طبیعت از چیزی که ما شنیدهایم میتواند وحشتناکتر باشد. نزدیک روستا که شدیم و هنگامی که مردم ماشین ما را دیدند، دوان دوان به سمت ما آمدند، لباس ما را میکشیدند و از ما خواهش میکردند افرادی را که سیل آنها را برده است، پیدا کنیم.
صدای شیون زنان بسیار دلخراش بود، به حدی که ما هم نتوانستیم جلوی احساساتمان را بگیریم و ناخودآگاه شروع به گریه کردیم. در همان حال اهالی روستا جسم بی جان یک دختر 10 ساله را به سمت ما آوردند و به ما گفتند که این دختر را نجات دهید، اما متاسفانه دختر جان خود را از دست داده بود. داخل رودخانه شدیم. سیل 12 خانه را با خود برده بود. با چراغقوهای که در دست داشتم به دنبال نشانهای از فردی میگشتم تا او را زنده بیاورم، اما سنگهای عظیم همه جای رودخانه را پوشانده بود، هیچ چیز مشخص نبود، چند ساعت بعد توانستیم جنازه یک مرد مرده را پیدا کنیم. نزدیک 20 کیلومتر طول رودخانه را جستوجو کردیم، اما چیزی نیافتیم، به سمت روستا آمدیم و در این زمان یک دختر 12 ساله به سمت ما آمد و گفت؛ پدرم سوار نیسانش بود که سیل او را با خود برد، آیا پدرم زنده است؟ من چارهای نداشتم جز اینکه برای آرام کردن دختر به او دروغ بگویم.»
** 4 سیل را دیدهام
** دیگر نمیشود کشاورزی کرد
** 8 نفر از اعضای خانوادهام را از دست دادم
محمد مرد 50 سالهای است که زودتر از همه به سمت ما آمده بود، اما چیزی نمیگفت، او مانده بود تا همه صحبتشان را کنند و پس از آن با ما به صحبت بنشیند. به گزارش ایلنا، محمد در حالی که دستش را به روی قلبش گذاشته بود، گفت: دلم خونین است، نمیدانم چه بگویم؛ نوههایم، دخترم، دامادم و خواهرم را سیل برده است؛ من حالا تک و تنها هستم؛ هشت نفر از اعضای خانوادهام به یکباره همراه با خانهای که با هزار امید و آرزو در کنار رودخانه ساخته بودم از دستم رفت.
هنگامی که به گذشته فکر میکنم، صدای پای آب، صدای پرندگانی که کنار روخانه هر روز ما را از خواب بیدار میکردند همه اینها به خاطرات تلخی تبدیل شدهاند که تنها با یادآوری آنها بغضم میگیرد. حالا نه باغی برای من مانده و نه خانوادهای. امیدوارم خداوند صبری به من بدهد تا داغ خانوادهام را تحمل کنم. حالا تنها امیدم برای زنده ماندن یافتن نوه یک ساله و نیمهام است که همراه با سیل رفته است و هنوز جنازه او را کشف نکردهاند. باور نمیکنید، اما من باور میکنم؛ صدایی در گوشم مرتب میخواند که خبر خوشی در راه است.