مقاله مهم تئوریسین اصلاح طلبان/حجاریان،الگوی «فشار ازپایین،چانهزنی در بالا» را تبیین ایدئولوژیک کرد
تاریخ انتشار
سه شنبه ۱ خرداد ۱۳۹۷ ساعت ۰۸:۵۴
بخشهایی از این مقاله را می خوانید:
«هنگامی که آخرین اصلاحطلب با رودههای آخرین اصولگرا به دار آویخته شد، آنگاه دموکراسی در ایران پدید میآید». این جمله خلاصه نگاه امروز مخالفان نسبت به کنشگران سیاسی حاضر در جمهوری اسلامی است. هرچند بعضی دیگر معتقدند مشکل فقط اصلاحطلبان هستند؛ براندازها میگویند اصلاحطلبان باعث تداوم عمر نظام شدهاند و بعضی تندروهای داخلی اصلاحطلبان را سمی مهلک میخوانند و هر دو متفقالقول میگویند: «آنگاه که اصلاحطلبی از صحنه روزگار محو شود، شرایط بسامان شده و مسائل خودبهخود حل میشود». ولی باوجود این سه نگاه به نظر میرسد باز هم میتوان از اصلاحطلبی سخن گفت.
«اصلاحطلبی» زنده میماند
از بدو تولد جریان اصلاحات، «اصلاحطلبی» و «اصلاحطلبان» باوجود تفاوتهای محسوسشان یکسان شمرده شدند. اما شاید بتوان به طریقی که در ادامه به آن خواهم پرداخت، نسبت میان «ایده» (اصلاحطلبی) و «عامل» (اصلاحطلب) را از یکدیگر تفکیک کرد.
یکم) گاهی هم اصلاحطلبی زنده است و هم اصلاحطلبان در عرصه حضور دارند. مانند وضعیت امروز هند و سوئد. در این دو کشور همه احزاب اصلاحطلب هستند اما در میان آنها تنوع وجود دارد؛ بهنحویکه هر گروه خود را نماینده اصلاحطلبی واقعی میداند.
دوم) در بعضی دورهها بنا بر شرایط و بهصورت مقطعی اصلاحطلبی به پیش نمیرود، یعنی حکومت فعالیت اصلاحطلبی را تعطیل میکند و این در حالی است که اصلاحطلبان در جامعه حی و حاضر هستند؛ مانند تجربه جبهه ملی و راهبرد «صبر و انتظار». این تجربه پس از سال 88 درباره بعضی احزاب اصلاحطلب نیز صادق است؛ دفتر مرکزی احزاب پلمب شد، اعضا به زندان رفتند اما بدنه باقی ماندند و بهمرور خود را در اشکال جدیدی احیا کردند.
سوم) در حالتی دیگر، تصور کنید اصلاحطلبان جملگی فاسد، بدلی، رانتخوار و در یک کلام از اعتبار ساقط شوند. ممکن است در چنین وضعیتی مرگ اصلاحطلبی اعلام شود اما روح و ایده آن باقی میماند. واقعیت آن است که ایدهها هیچگاه نمیمیرند و مانند هاگ هستند؛ میمانند تا زمینه رشد و شکوفاییشان فراهم شود. برای اثبات این مدعا میتوان به نمونههای بیرون از ایران نیز استشهاد کرد. در شوروی پس از فروپاشی، ایده سوسیالیسم و حتی مارکسیسم از میان نرفت و هنوز زنده است. امروزه نیز ظهور فاشیسم و نئونازیسم نشانه همین روند است؛ همچنانکه آیه پنجاهوچهارم سوره مائده چنین امری را بیان میکند. بنابراین معتقدم «اصلاحطلبی» نمیمیرد؛ چه در دوره شاه، چه در دوره جمهوری اسلامی و چه در سایر ادوار.
کدام اصلاحات؟
یکی از پرسشهای مهم درباره اصلاحطلبی این است که این جریان میخواهد چه چیز را اصلاح کند؟ چنانکه میدانیم اصلاحطلبی در هر کشور جهتی خاص و معنایی متفاوت دارد. برای مثال، مسئله عاجل افغانستان ممکن است دموکراسی نباشد، ازاینرو شاید اصلاحطلبانِ افغان از بقا و ثبات سخن بگویند؛ چنانکه بعضی از دخالت و عدم دخالت طالبان در دولت سخن میگویند. یا در سوئد ازآنجاکه اساسا مشکل دموکراسی وجود ندارد، مباحث اصلاحطلبان این کشور به مقولاتی چون رفاه، سیاستهای مهاجرتی و... معطوف است. زیمبابوه نیز مدلی متفاوت دارد؛ هم به دموکراسی و امنیت نیاز دارد، هم با مسئله فقر دستبهگریبان است.
«هنگامی که آخرین اصلاحطلب با رودههای آخرین اصولگرا به دار آویخته شد، آنگاه دموکراسی در ایران پدید میآید». این جمله خلاصه نگاه امروز مخالفان نسبت به کنشگران سیاسی حاضر در جمهوری اسلامی است. هرچند بعضی دیگر معتقدند مشکل فقط اصلاحطلبان هستند؛ براندازها میگویند اصلاحطلبان باعث تداوم عمر نظام شدهاند و بعضی تندروهای داخلی اصلاحطلبان را سمی مهلک میخوانند و هر دو متفقالقول میگویند: «آنگاه که اصلاحطلبی از صحنه روزگار محو شود، شرایط بسامان شده و مسائل خودبهخود حل میشود». ولی باوجود این سه نگاه به نظر میرسد باز هم میتوان از اصلاحطلبی سخن گفت.
«اصلاحطلبی» زنده میماند
از بدو تولد جریان اصلاحات، «اصلاحطلبی» و «اصلاحطلبان» باوجود تفاوتهای محسوسشان یکسان شمرده شدند. اما شاید بتوان به طریقی که در ادامه به آن خواهم پرداخت، نسبت میان «ایده» (اصلاحطلبی) و «عامل» (اصلاحطلب) را از یکدیگر تفکیک کرد.
یکم) گاهی هم اصلاحطلبی زنده است و هم اصلاحطلبان در عرصه حضور دارند. مانند وضعیت امروز هند و سوئد. در این دو کشور همه احزاب اصلاحطلب هستند اما در میان آنها تنوع وجود دارد؛ بهنحویکه هر گروه خود را نماینده اصلاحطلبی واقعی میداند.
دوم) در بعضی دورهها بنا بر شرایط و بهصورت مقطعی اصلاحطلبی به پیش نمیرود، یعنی حکومت فعالیت اصلاحطلبی را تعطیل میکند و این در حالی است که اصلاحطلبان در جامعه حی و حاضر هستند؛ مانند تجربه جبهه ملی و راهبرد «صبر و انتظار». این تجربه پس از سال 88 درباره بعضی احزاب اصلاحطلب نیز صادق است؛ دفتر مرکزی احزاب پلمب شد، اعضا به زندان رفتند اما بدنه باقی ماندند و بهمرور خود را در اشکال جدیدی احیا کردند.
سوم) در حالتی دیگر، تصور کنید اصلاحطلبان جملگی فاسد، بدلی، رانتخوار و در یک کلام از اعتبار ساقط شوند. ممکن است در چنین وضعیتی مرگ اصلاحطلبی اعلام شود اما روح و ایده آن باقی میماند. واقعیت آن است که ایدهها هیچگاه نمیمیرند و مانند هاگ هستند؛ میمانند تا زمینه رشد و شکوفاییشان فراهم شود. برای اثبات این مدعا میتوان به نمونههای بیرون از ایران نیز استشهاد کرد. در شوروی پس از فروپاشی، ایده سوسیالیسم و حتی مارکسیسم از میان نرفت و هنوز زنده است. امروزه نیز ظهور فاشیسم و نئونازیسم نشانه همین روند است؛ همچنانکه آیه پنجاهوچهارم سوره مائده چنین امری را بیان میکند. بنابراین معتقدم «اصلاحطلبی» نمیمیرد؛ چه در دوره شاه، چه در دوره جمهوری اسلامی و چه در سایر ادوار.
کدام اصلاحات؟
یکی از پرسشهای مهم درباره اصلاحطلبی این است که این جریان میخواهد چه چیز را اصلاح کند؟ چنانکه میدانیم اصلاحطلبی در هر کشور جهتی خاص و معنایی متفاوت دارد. برای مثال، مسئله عاجل افغانستان ممکن است دموکراسی نباشد، ازاینرو شاید اصلاحطلبانِ افغان از بقا و ثبات سخن بگویند؛ چنانکه بعضی از دخالت و عدم دخالت طالبان در دولت سخن میگویند. یا در سوئد ازآنجاکه اساسا مشکل دموکراسی وجود ندارد، مباحث اصلاحطلبان این کشور به مقولاتی چون رفاه، سیاستهای مهاجرتی و... معطوف است. زیمبابوه نیز مدلی متفاوت دارد؛ هم به دموکراسی و امنیت نیاز دارد، هم با مسئله فقر دستبهگریبان است.