۴

من بسیجی ام! آرامش قبل از طوفان!

تاریخ انتشار
سه شنبه ۱۱ آذر ۱۳۹۳ ساعت ۰۸:۳۸
من بسیجی ام و هرگز زبان به دشنام و ناسزا باز نخواهم کرد.

من بسیجی ام... شاگرد مکتب «امام خمینی» و «امام خامنه ای»

از سرور و مولایم آموخته ام که «بسیجی یعنی علی که وجودش وقف اسلام بود»۱؛ راه دین و سیاست را از مولایم علی آموخته ام، از این روست که در فتنه ها بصیرتی «عمار»گونه دارم، آنجا که امامم فرمان جنگ دهد؛ «مالک اشتر» صحنه های نبردم و آنجا که امامم فرمان «مالک برگرد» مطیع بی چون و چرای اویم؛ هرچند که تا «خیمه سیاه معاویه» فقط چند قدمی باقی مانده باشد...

من بسیجی ام؛ علمدار «صبر» و «بصیرت»؛ درس آموز مکتب امام علی علیه السلام که فرمود: «الا و لا یحمل هذا العلم الا اهل البصر و الصبر»۲ بدانید تنها کسی می تواند این علم را به دوش کشد که اهل بصیرت و صبر باشد.

من بسیجی ام، اهل بصیرت و صبرم!

سیاست من «سیاست علوی» است، و نبرد من نیز «نبرد علوی»! همانگونه که هر روز صبح در عهد عاشورایی خود با امامم این گونه زمزمه می کنم: «انی سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم» بی شک سراسر زندگی من نیز مانند مولایم در جنگ خواهد گذشت و البته برایم بسیار درناک و غم انگیز است که گاهی در مقابلم کسانی هستند که اهل قبله اند! وقتی می گویم اهل قبله به یاد این روایت زیبای شهید آوینی در کتاب «فتح خون» می افتم: « ای تشنگان کوثر ولایت! بیایید ... من سرچشمه را یافته ام. وا اسفا! باطن قبله را رها کرده اید و بر گرد دیوارهایی سنگی می چرخید؟ بیایید ... باطن قبله اینجاست. به خدا، اگر نبود که خداوند خود اینچنین خواسته، می دیدی کعبه را که به طواف امام آمده است و حجرالاسود را می دیدی که با او بیعت می کند . مگر نه اینکه انسان کامل ، غایت تکامل عالم است؟»۳

من بسیجی ام!

«شقشقیه» امام را هیچ گاه از یاد نمی برم آن جا که فرمود: «فلمّا نهضت بالامر... همین که من بپا خواستم و زمام حکومت را بدست گرفتم، «نکثت طائفهٔ...» گروهی پیمان خویش را شکستند و دل خوش به سوابق درخشان خود در کنار پیغمبر(ص)؛ اما سوابق درخشان آنان را چه سود در حالی که عهد خود را شکسته اند، ناکثین را می گویم. و «مرقت اخری... طائفه دیگری که به دین گرویده بودند ولی از کوته فکری و بینش سست و منش نا استوار، به حق پایدار نماندند و برداشت ها و سلیقه‏های خود را بر ضوابط دین تحمیل کردند، آنان خود را دین دارتر از من می دانستند؛ «خوارج» را می گویم و «قسط اخرون»۴ و دیگرانی هم حق تعیین شده را ادا نکردند و ستم کردند، معاویه را می گویم و آنانی که می دانستند حق باعلی است اما ریاست طلبی و سهم خواهی آنان از حکومت و دنیا زدگی آنان را بیچاره و خوار نمود و در مقابل علی ایستادند!

من بسیجی ام! درس آموخته نهج البلاغه مولایم!

در برخورد با «عهد شکنانی» که روزی یار امام بودند و اکنون نیستند؛ دریایی از معارف علوی دارم، بیست خطبه؛ سه نامه و یک حکمت نهج البلاغه مرام نامه من در برخورد با اینان است.

در برخورد با مدعیان دروغین اسلام؛ ریاست طلبان و «قاسطین» سیزده خطبه و هفده نامه از نهج البلاغه - که پانزده نامه آن به شخص معاویه است – دستور العمل ولایی دارم.

و البته در برخورد با «مارقین» و از دین خارج شدگانی که برداشت های شخصی خود را دین می دانند و گاه دین دار تر از علی می گردند!، دوازده خطبه و یک حکمت آیین نامه و فصل الخطاب دارم.

مرام نامه من در برخورد با «آنان» و «اینان» این گونه است:

...جنگ صفین بود... «حجر بن عدى» و «عمرو بن حمق» که از اصحاب على(علیه السلام) بودند به شامیان دشنام دادند، امام آنها را احضار نموده و آنان را از این کار نهى فرمود، عرض کردند: اى امیرمۆمنان مگر ما بر حق نیستیم؟امام فرمود: آرى! عرض کردند مگر آن ها بر باطل نیستند؟ فرمود: آرى! عرضه داشتند: پس چرا ما را از بدگویى به آنان نهى مى کنى؟

امام فرمود: «إِنِّی أَکْرَهُ لَکُمْ أَنْ تَکُونُوا سَبَّابِینَ ؛ من دوست ندارم زبان شما به دشنام آلوده شود»

«وَ لَکِنَّکُمْ لَوْ وَصَفْتُمْ أَعْمَالَهُمْ، وَ ذَکَرْتُمْ حَالَهُمْ، کانَ أَصْوَبَ فِی الْقَوْلِ، وَ أَبْلَغَ فِی الْعُذْرِ، وَ قُلْتُمْ مَکَانَ سَبِّکُمْ إِیَّاهُمْ: اللَّهُمَّ احْقِنْ دِمَاءَنَا وَ دِمَاءَهُمْ، وَ أَصْلِحْ ذَاتَ بَیْنِنَا وَ بَیْنِهِمْ، وَ اهْدِهِمْ مِنْ ضَلاَلَتِهِمْ، حَتَّى یَعْرِفَ الْحَقَّ مَنْ جَهِلَهُ،وَ یَرْعَوِیَ عَنِ الْغَیِّ وَ الْعُدْوَانِ مَنْ لَهِجَ بِه».۵

ولى اگر اعمال زشت شان را شرح دهید و احوال آنها را بیان کنید به گفتار صحیح، نزدیک تر و براى اتمام حجّت رساتر است. شما باید به جاى دشنام چنین مى گفتید: پروردگارا خون ما و آن ها را حفظ کن (و آتش جنگ را خاموش فرما) میان ما و آن ها را اصلاح کن و آنان را از گمراهی شان هدایت نما تا کسانى که جاهلند حق را بشناسند و آنها که گمراهند و بر دشمنى با حق اصرار می ورزند از آن دست بردارند و (به راه راست) باز گردند.

من بسیجی ام!

آیینه تمام نمای مولایم علی؛ اگرچه حق با من است و دشمن من بر باطل؛ اما هرگز زبان به دشنام و ناسزا باز نخواهم کرد؛ برای اتمام حجت با دشمن؛ عملکرد باطلش را شرح خواهم داد و بی اساس بودن ادعایش را اثبات خواهم کرد، اما در عین حال برای هدایتش دعا خواهم کرد و برای آن که حق را بشناسد و در گمراهی هلاک نشود؛ خود را به آب و آتش خواهم زد.

من بسیجی ام! بگذار هرگونه که می خواهند خطابم کنند! بگذار هرگونه که می خواهند تفسیرم کنند؛ پاسخی نخواهم داد جز با کلام مولایم: «وَاللهِ ما معاویة بأدهَی مِنِّی، وَلکِنَّهُ یَغدرُ وَ یَفجرُ وَ لَولا کرَاهیّة الغَدر لَکُنتُ مِن أدهَی النّاس... وَاللهِ مَا أُستَغفلُ بِالمکِیدةِ، وَلا اُستَغمَزُ بِالشَّدیدةِ»۶

به خدا قسم معاویه از من زیرک تر نیست، اما کار معاویه همراه با مکر و نیرنگ است، و اگر زشتی مکر و نیرنگ نبود؛ زیرک ترین مردم دنیا من بودم!... به خدا سوگند! من با فریب کاری غافل گیر نمی‎شوم و با سخت‎گیری ناتوان نخواهم شد.

آری؛ من بسیجی ام! آرامش قبل از طوفان!

سکوت قبل طوفانم اگر این طور آرامم.....................من از ناگفته های مصلحت آمیز سرشارم!

۱- مقام معظم رهبری
۲- نهج البلاغه خطبه ۱۷۳
۳- شهید سید مرتضی آوینی؛ فتح خون
۴- نهج البلاغه خطبه شقشقیه
۵- نهج البلاغه خطبه ۲۰۶
۶- نهج البلاغه خطبه ۲۰۰
مرجع : ناصرون
کد مطلب : ۲۴۱۱
ارسال نظر
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما

کلام امیر
لَا غِنَى كَالْعَقْلِ، وَ لَا فَقْرَ كَالْجَهْلِ، وَ لَا مِيرَاثَ كَالْأَدَبِ، وَ لَا ظَهِيرَ كَالْمُشَاوَرَةِ.

امام(عليه السلام) فرمود: هيچ ثروتى چون عقل، و هيچ فقرى چون نادانى نيست. هيچ ارثى چون ادب، و هيچ پشتيبانى چون مشورت نيست.