ناگفتههاي اختلاس سه هزار ميلياردي
21 شهريور 1394 ساعت 8:59
فكر ميكردند براي مشايي و اطرافيانش پروندهسازي مي كنم دوستنداشتند حرفهاي من را درباره اختلاس باور كنند به آقاي ناطق نوري گفتم راي نميآوريد ايكاش محمودخاوري را بازگردانند
هر چند ٥٧ ساله است اما از همان بدو پيروزي انقلاب تا همين دو، سه سال پيش از مديران ارشد دولتي به شمار ميآمد. او كه در ٢١ سالگي و به واسطه آشنايي و رفاقت با شهيد عباسعلي ناطقنوري و با داشتن مدرك تحصيلي ديپلم فرماندار نور شده بود به سرعت وارد طبقه مديران پسا انقلاب شد. هر چند اين اواخر پايش به ماجراي اختلاس سه هزار ميلياردي و خاوري و مهآفريد اميرخسروي باز شد اما تا پيش از اين اتفاق از نيروهاي باسابقه جناح راست در سطح مديريتي به شمار ميرفت.
سخن از سيدمحمد جهرمي است؛ سياستمدار اصولگرايي كه در هشت استان و شهرستان، استاندار و فرماندار بوده. هم با آيتالله هاشمي در مجمع تشخيص مصلحت نظام كار كرده و دبير كميسيون چشمانداز ٢٠ ساله بوده و هم آنكه همزمان به درخواست آيتالله جنتي ساختار جديد شوراي نگهبان را طراحي كرده.
به گزارش اعتماد، جهرمي البته در دولت اول احمدينژاد وزير كار و امور اجتماعي هم شد. طرحهاي جنجالي بنگاههاي زودبازده و ادغام صندوق تعاون و صندوق مهر رضا از جمله ايدههاي سيد محمد جهرمي بود كه توسط دولت احمدينژاد اجرا شد. او البته هنوز هم از اين طرحها دفاع ميكند. براي بررسي سوابق انقلابي و مديريتياش به دفتر خلوتش در خيابان پاسداران رفتيم؛ جايي كه خودش در را به رويمان باز ميكند و با رويي گشوده پذيرايمان ميشود. هر چند علاقهاي ندارد تا كارنامه سياسياش را با خودش بازخواني كنيم اما پرسشهايم را بيپاسخ نميگذارد. همين بود كه در اين گفتوگوي سه ساعته با او از كيفيت حضورش در مبارزات پيش از انقلاب مصاحبه را آغاز كرديم و با اختلاس سه هزار ميلياردي و فرار خاوري گفتوگويمان را به اتمام رسانديم. ناگفتههاي جهرمي درباره فعاليتهايش در مقام استانداري، همكاري با مجمع تشخيص مصلحت و شوراي نگهبان، وزارت كار احمدينژاد و بانك صادرات به شرح زير است.
بله، به هياتي ميرفتم كه در آن بچهها فعاليت مبارزاتي انقلابي داشتند.
يك سال قبل از انقلاب با خانواده شهيد عباسعلي ناطق نوري ارتباط داشتم. ارتباط من با ايشان بيشتر مربوط به فعاليت سياسي بود كه بعد از انقلاب هم اين ارتباط ادامه پيدا كرد.
با گروههايي كه به عنوان گروه سياسي بودند ارتباطي نداشتيم كمااينكه بيشترين انرژي و وقتم را در بخش فعاليتهاي مذهبي گذاشته بودم.
خير، فقط تنها اتفاقي كه افتاد اين بود كه چند ماه قبل از انقلاب مدتي مجبور بوديم فراري باشيم ولي دستگير نشدم.
در آن زمان گفته ميشد زندان گوهردشت كه در حال حاضر به زندان رجاييشهر تغيير نام داده بهشدت فعال است. دستگيريهاي مسوولان، هياتها و مجموعههاي سياسي بيشتر از قبل در آن مقطع ديده ميشد. به ما خبر دادند كه شبانهروز در زندان گوهردشت كار ميكنند و يكسري را هم دستگير كردند. اما اصل خبر اين بود كه قرار است كودتايي درباره انقلاب اتفاق بيفتد و علما و چهرههاي برجسته انقلاب را بازداشت كنند. اينجا بود كه من با لباس مبدل و به عنوان كارگر كاشيكار به زندان رفتم و از درون زندان عكس انداختم. آن زمان حضرت امام در پاريس بودند. درخواستي كه در آن زمان از ايشان داشتيم اين بود كه اگر حضرت امام اجازه بدهند زندان گوهردشت را منفجر كنيم كه اين افراد ضد انقلابي نتوانند به اهدافشان برسند. اينجا بود كه آقا شيخ علياكبر ناطق نوري خدمت امام رفت و اين خواسته ما را مطرح كرد ولي امام فرمودند احتياجي به اين كار نيست.
از مجموعه دوستاني كه مرتبط به شهيد ناطقنوري ميشود.
يكسري از افراد كه شهيد شدند. يكسري افراد از جمله آقاي گشته از بچههاي سپاه هستند كه در زيرمجموعه وزارت نيرو در حال حاضر فعالند. همچنين آقاي حميد نقاشيان. وقتي حضرت امام با انفجار كردن موافقت نكردند به خانه شهيد ناطق ريختند و هر چه وسيله، اعلاميه و دستگاه تكثير اعلاميه بود را توقيف كردند. بچههايي كه به خانه شهيد ناطق رفت وآمد داشتند شناسايي شدند و همين امر باعث شد كه مدتها فراري شوند.
از طريق احمد ناطق كه همسايه روبهرويي ما بودند.
در آن محل به دنيا نيامده بودم ولي بعدها كه خانهمان را عوض كرديم همسايه شديم. منزل احمد ناطق روبهروي خانه ما بود كه از همانجا با هم آشنا شديم.
يك سال قبل از پيروزي انقلاب.
خير، البته اخوي كوچك بنده داماد شهيد ناطق است ولي من خودم هيچ ارتباط سببي و نسبي با اين خانواده ندارم.
يك مدتي در شيراز خدمت آقاي دستغيب، كميته انقلاب اسلامي شهر شيراز و مجمع آنجا بودم.
در بدو پيروزي شيراز نبودم. شهيد ناطق نوري مسوول دادستاني منطقه مازندران، مسوول بنياد مستضعفان مازندران، مسوول ايجاد جهاد سازندگي و سپاه پاسداران مازندران شده بود و به ما هم در اين شورا حكمي دادند كه از تهران بتوانيم جهاد سازندگي را به كمك ايشان راهاندازي كنيم. در همان زمان يعني سال ٥٨ من مسوول بنياد مستضعفان استان گيلان شدم. به دليل اينكه گيلان و مازندران در اختيار ايشان بود.
به خاطر ارتباطي بود كه داشتيم.
خود شهيد ناطقنوري.
خير، ايشان مسووليت در استان مازندران را از بدو انقلاب در اين استان داشتند و از اين جهت رييس بنياد مستضعفان گيلان شدم. اموالي كه مصادره شده، فراريها و... شناسايي ميشد و در اختيار تهران قرار ميگرفت كه بعد به تهران آمدم.
آن زمان خيلي از جوانها حقوق نميگرفتند ولي كار ميكردند. ما هم همين طور بوديم. شايد يك سالي كه آنجا بودم توانستيم شناسايي اموال را به درستي انجام دهيم و در اختيار تهران بگذاريم. يك سري را هم نتوانستيم كه البته بعدها شناسايي كرديم.
بيشتر اموال در استان مازندران بود. كاخهاي رامسر، نوشهر، نور و گيلان بيشتر مجموعه وابستگان به رژيم شاه در اين شهرها بود كه واقعا پر از وسايل عتيقه و گرانبها بود.
فكر ميكنم حدود شش تا ٩ ماه شناسايي اين اموال طول كشيد. تعدادي از اين جوانها را گذاشته بوديم كه شناسايي ميكردند و نتايج اين تحقيقات را به تهران اعلام ميكرديم.
يك مقدارش ثبت اسناد گيلان بود. يكسري هم اطلاعات محلي بود. در آن زمان اطلاعات خيلي بالايي نداشتيم و بيشتر اطلاعات مردمي بود كه ميفهميديم اموال وابستگان به رژيم گذشته چيست و كجاست.
وقتي اموال شناسايي ميشد ما به تنهايي براي بررسي آن اموال نميرفتيم. سه چهار گروه براي شناسايي اموال يا ليستبرداري به آنجا ميرفتند؛ اينكه قبلش چه اتفاقي افتاده است. اگر قبل از حضور اين گروهها مثلا افرادي از مردم چيزي از اين اموال را مورد دستبرد قرار ميدادند قبل از ليستبرداري نميتوانستيم تشخيص بدهيم.
آقاي علينقي خاموشي بود و آقاي قدوسي هم دادستان انقلاب.
به تهران آمدم و مسوول بنياد مستضعفان تهران شدم.
خودم.
بله.
بچه تهران بودم. يك سال از تهران بيرون بودم. در آن زمان آيتالله مهدويكني وزير كشور شده بود. علماي نور و علماي آن منطقه براي فرمانداري نور من را معرفي كردند كه آن زمان من ٢١ سالم بود.
سال ٥٨.
بله هنوز نامه ٤٠، ٥٠ تا از علما و مسوولان را دارم كه خواسته بودند من را به عنوان فرماندار معرفي كنند.
چرا ديده بودم. در تهران خدمتشان رسيده بودم. قبل از انقلاب هم تا حدودي با ايشان آشنا بودم.
خير ارتباط من با شهيد ناطق رفاقتي بود.
خير، ايشان بزرگتر از من بود.
تقريبا ١٥،١٠ سال.
تقريبا.
رابطهمان استاد- شاگردي بود.
مريد- مرادي به آن شكل نبود ولي بيشتر رابطه استاد - شاگردي بينمان حاكم بود.
بله .
بله. تقريبا سال ٥٩ دعوتم كردند. مرحوم آقاي مهدويكني و سيدرضا زوارهاي احساس ميكردند آمل را توانسته بودم اداره كنم. همين بود من را فرستادند قم تا معاون سياسي و اداري استان مركزي شوم. قم آن زمان جزو استان مركزي بود.
بله. بحث جنگ، جنگزدگان، منافقين و درگيريهاي شهري در استان مركزي و مخصوصا قم زياد بود.
بله، يكدفعه گروگانگيري شد.
٥٨.
منافقين يا همان مجاهدين خلق نقش داشتند. البته مجموعه چپيها و چريكيهاي فداييان خلق نيز بيتاثير نبودند.
بله. چند روزي گروگان مجاهدين و چريكهاي فدايي خلق بودم.
براي اينكه دادستاني انقلاب آمل و نور يكي از افراد اين گروهك را دستگير كرده بود. آن زمان مجاهدين خلق هنوز فعاليتهايشان علني بود و غيرقانوني نشده بودند. من هم تازه فرماندار نور شده بودم. شايد روز اول يا دوم حضورم در دفتر فرمانداري نور بود كه اينها آمدند و من را در فرمانداري حبس كردند. نميگذاشتند از فرمانداري برم بيرون.
خير، سلاح نداشتند. جمعيتي بودند كه آمدند در فرمانداري نشستند چون فرمانداريمان يك در بيشتر نداشت جلوي در حياط فرمانداري نشستند. بعد هم گفتند شما نميتوانيد برويد حالا كارمندهاي ما ميتوانستند بروند بيايند ولي من نميتوانستم. بعد از يكي دو روز ماجرا خاتمه يافت.
مردم و بچههاي حزباللهيهاي نور با يك تظاهرات كه جمعيتشان ١٠ برابر آنها بود به فرمانداري آمدند و اينها مجبور به فرار شدند.
بله.
خيلي نه. چون درگيرياي به وجود نيامد. اينها من را گروگان گرفته بودند تا رفيقشان آزاد شود.
خير، همان موقع آزادش نكردند اما فهميدم كه يكي دو ماه بعدش آزاد شد.
خير، من آقاي مشايي را در زمان آقاي تابش كه معاون سياسي بود شناختم. آقاي تابش مشايي را به عنوان مديركل امور اجتماعي وزارت كشور انتخاب كرده بود.
بله، آقاي سيفيان استاندار بود. تا سال ٦٠ آنجا ماندم. آقاي سيفيان خيلي آدم سليمالنفس و خيلي آدم خوبي بود ولي من هم خيلي تند و انقلابي بودم.
آن زمان دوست داشتم كساني كه با رژيم شاه همكاري نزديكي داشتند از جمله ساواكيها را سريع از استانداري بيرون كنم ولي ايشان خيلي سليمالنفس و مخالف اين كار من بودند.
بله، من هم نميتوانستم مدارا كنم. همين موضوع باعث شد نتوانم با ايشان در استانداري مركزي كار كنم. آن زمان رجايي، باهنر و بهشتي شهيد شده بودند. آيتالله مهدويكني نخستوزير بودند و از وزارت كشور رفته بودند. خدمت ايشان رسيدم و گفتم من ديگر نميتوانم در استان مركزي باشم حالا چه گزارشهايي رسيده بود خدمت ايشان نميدانم ايشان گفتند سيفيان هم به درد نميخورد پس هر دويتان بياييد تهران. ظرف مدت دو، سه روز با هم به تهران برگشتيم. بعد از پنج ماه آقاي ناطق نوري وزير كشور شد. به من زنگ زدند و گفتند جايي نرويد. در آن مقطع چند جا پيشنهاد كار به من داده بودند كه بروم.
هنوز وزارت سپاه تشكيل نشده بود. مركز پشتيباني بود كه مسوولش آقاي رفيق دوست بود. پيشنهاد فرماندهي كرج را داشتم. حتي پيشنويس حكم را آقاي نيكروش زده بودند ولي در نهايت ميخواستند تا از وزارت كشور نروم. آقاي نيكتا حكم مشاور را براي من زده بود كه فعلا من بيرون نروم. با توصيه آقاي مير سليم در وزارت كشور ماندم. آقاي ناطق به من زنگ زدند و گفتند من ميخواهم وزير كشور شوم و شما هم هيچ جايي نرويد.
زماني كه آقاي ناطق به وزارت كشور آمدند من مسوول بازرسي و حوزه مديريت وزارت كشور شدم. با ايشان خيلي هم در ستاد نبودم. شايد شش ماه آنجا ماندم. بينالتعطيلين عيد سال ٦١ و در ٢٣ سالگي استاندار زنجان شدم. استان زنجان و قزوين هم آن موقع يك استان بودند.
خيلي اتفاقات افتاد از جمله جنبش كارگري كه در قزوين اتفاق افتاد. همچنين اعتصاب كارگرها و... كه از اتفاقات آن زمان اين استان بود. با توجه به مشكلات زيادي كه داشتند من را به عنوان استاندار زنجان منصوب كردند. از فروردين ٦١ تا خرداد ٦٣ آنجا بودم.
بله.
به دليل اينكه قبلا مسوول بازرسي شده بودم و به من گفتند به دليل اينكه كسي كه سرپرست استانداري زنجان است قرار است وارد دولت شود.
آقاي صامت بودند. تا الان هم نميتوانيد كسي را پيدا كنيد كه در سن ٢٣ سالگي استاندار شده يا ٢٠ سالش باشد و فرماندارشده باشد. من اينطوري بالا آمدم و پيشرفت كردم. رفتم بازرسي گزارش دادند اين بنده خدا را هيات دولت ببريد. آقاي ناطق هم ايشان را به هيات دولت برد كه با بعضي از وزرا درگير شد.
تند به آن معني نبود.
آقايان هيات دولت از او سوالهايي مانند اين پرسيده بودند كه چه كتابهايي را خوانديد؟ چه كارهايي كرديد و كجاها بوديد؟ گزينش هيات دولت بيشتر با اين سوالها انجام ميشد.
ميگفت چرا ميپرسيد چه كتابهايي را خواندي بايد از من بپرسيد بگوييد چه كتابهايي را نوشتهاي. كلا ايشان شخصيت خاصي داشت.
با آن آقايان در هيات دولت درگير شده بود. همين مساله هم باعث شد تا اكثريت به او راي ندهند. گفتند هنوز استاندار نشده اين گونه با هيات دولت برخورد ميكند واي به حال آن روز كه استاندار شود. حتي دفعه دوم هم آقاي ناطق خواهش كرده بود كه با ايشان كمي با ملايمت برخورد كنيد ولي باز به آقاي صامت راي ندادند. وقتي راي ندادند او طبق قانون ديگر نميتوانست حتي سرپرست استانداري بماند. به همين خاطر آقاي ناطق اصرار داشتند كه سريعتر يك نفر را براي استانداري بگذارند. همين بود كه ايشان پيشنهاد استانداري را به من دادند. البته همزمان با استانداري زنجان، پيشنهاد استانداري مازندران را هم دادند.
من استخاره كردم كه استانداري مازندران بدآمد و زنجان خوب بود.
در هيچ مسووليتي احساس نگراني نكردم. به دليل اينكه وظيفه ميديدم كه بروم. زواياي خاص و نقاط قوت و ضعف يك سازمان يا استان را دربياورم.
من براي اداره يك جلسه شايد سه، چهار ساعت مطالعه و مشاوره ميگرفتم.
از كساني كه قبلا تجربه كار يا مسووليتهايي داشتند. البته نه اينكه همه مشاورههايي را كه ميگرفتم قبول ميكردم. با اطلاعات كافي در جلسه شركت ميكردم
آقاي ناطق در رابطه با زنجان اطلاعاتي نداشت. بيشتر مجموعه محليها اطلاعات داشتند. بزرگان، روحانيون منطقه و مجموعه كساني كه كار اداري كرده بودند محل گرفتن اطلاعات من بودند.
ديپلم بودم.
رياضي و فيزيك خواندم.
بله. دبيرستان ميرافضلي در ايرانشهر.
بله در اين محله، مسجد اميرالمومنين بود كه آقاي موسوياردبيلي به آنجا رفت و آمد داشتند و من با ايشان در همين مسجد آشنا شدم.
چرا جزو برنامه هايم بود. همين بود كه درس خواندن را ادامه دادم.
سال ٦٨ بعد از انقلاب فرهنگي بود. رفتم دانشگاه و مديريت خواندم. ارشد را هم مديريت خواندم و دكتراهم مديريت استراتژيك.
اتفاقا در مقطع دكترا با ٤٣٠ نفر رقابت كردم.
بورسيه نشدم.
اگر سفارشم را كرده بودند كه الان اينجا نبودم.
به خاطر بحث جبهه و جنگ.
يك بخشي از بحران كارگري زنجان، سياسي و يك بخشش هم واقعي بود. وقتي كارگر چهار و حتي شش ماه حقوق نگرفته بود بحران زندگي و گرفتاريهايي برايشان به وجود ميآمد. آنهايي هم كه ميآمدند از بحرانهاي واقعي سوءاستفاده ميكردند، ميرفتند به كارخانهاي كه واقعا تعطيل شده يا گرفتار مواد اوليه، قطعات و مشكلات مديريتي داشت و كارگران اين كارخانهها را تحريك ميكردند. بايد واقعيتها را ميپذيرفتيم و حل ميكرديم.
بله من زماني كه فرماندار نور بودم ازدواج كردم.
بله.
بله.
وقتي فرماندار بودم ٧٦٠٠ حقوق تومان ميگرفتم. تقريبا ٧٠٠،٦٠٠ تومان هزينه پذيرايي بود. وقتي معاون سياسي شدم حقوقم ٢١ هزارتومان بود. شهيد رجايي آمد حقوق وزرا و استاندارها را نصف كرد. حقوق وزرا را از نصف هم بيشتر كم شد. استاندارها ١٢ هزار تومان حقوق ميگرفتند و معاونان سياسي هم حقوقشان ١٠ هزار تومان بود.
خير، آن موقع هم با ١٠ هزارتومان زندگي را ميشد اداره كرد.
مستاجر بودم. آن موقع خانه سازماني در اختيارم بود ولي اجاره هم ميدادم. اجاره هم كم بود.
در رابطه با نهضت آزادي و مجموعه استان زنجان و شهر زنجان چون نماينده مجلس هم داشتند ارتباطمان كاري بود. آنها هم در مديريت استان كمك ميكردند.
آنها كمك ميكردند تا كار استان انجام شود. نهضت نماينده مجلس داشت. همين بود كه براي پيگيري كارها كمك ميكردند.
بيشتر بحث بودجه و چيزهايي كه مربوط به مجلس ميشد را نهضتيها دنبال ميكردند. پيگيريهايي كه براي توسعه و حل مشكلات استان بود را از طريق نمايندههايشان با وزرا پيگيري ميكردند.
بحث سازمان سياسي نهضت آزادي نبود. آنها نماينده داشتند و نمايندهشان در زنجان شخص پيگير و فعالي بود.
آقاي رجايي كه نماينده خود شهرستان زنجان بود.
خودم نخواستم. حتي دوستان استان زنجان نميخواستند كه من از اين استان بروم اما مساله جنگ باعث شد تا قبول كنم به لرستان بروم. استاندار قبلي آقاي امير عابديني بود كه زماني هم مديرعامل باشگاه پرسپوليس شد. ايشان از استانداري لرستان به آذربايجان شرقي رفت و استاندار آنجا شده بود. قولي كه من از آقاي ناطق نوري گرفتم اين بود كه من بيشتر از يك سال در لرستان نخواهم ماند.
ميخواستم از زنجان بيايم تهران وتحصيلاتم را تمام كنم. آقاي ناطق نوري هم اين شرط را قبول كردند و گفتند ظرف مدت يك سال شما را عوض ميكنم اما من تا پايان جنگ در لرستان ماندگار شدم.
نه ٦٣ به لرستان رفتم تا ٦٧ كه جنگ تمام شده بود. آن موقع آقاي محتشميپور وزير كشور بودند. آقاي محتشميپور اصرار داشت استاندار بمانم. حتي به من گفتند برو استان مركزي كه قبلا بوديد. ايشان ميگفت آن زمان كه در استان مركزي بودي، معاون استاندار بودي حالا به عنوان استاندار برو. حتي در كنار اين پيشنهاد، گفتند استان گيلان و سمنان هم هست كه براي استانداري ميتواني روي آن حساب كني. به ايشان گفتم ميخواهم بروم درسم را تمام كنم. آقاي محتشميپور هم پيشنهاد اين سه استان را به من دادند و من گفتم استاني را كه به لحاظ كاري سبكتر و به تهران نزديكتر باشد مشكلي ندارم بروم. همين بود كه پيشنهاد استانداري استان سمنان را قبول كردم. اعضاي هيات دولت هم چون من را ميشناختند به صورت غيابي به من راي دادند.
استاندار فقط نماينده وزارت كشور نيست و نماينده دولت است. نهتنها در منطقه كه در كل دولت رصدمان ميكردند. استان لرستان يكي از استانهاي قديمي كشور است و بيشتر هم مباحث عشايري در آنجا مطرح است. پيش از پيروزي انقلاب هم پهلوي اول و هم پهلوي دوم با عشاير درگيري داشتند. مردم لرستان مردم سلحشوري هستند. در جنگ و جبهه هم خوب زحمت كشيدند كه از سلحشوري و شجاعتشان بود. از فرهنگي بود كه با اسلحه و مجموعه مبارزات با ابزار و اسلحه داشتند. تا آن زمان تنها استانداري كه توانسته بود بيش از دو سال در اين استان بماند من بودم. البته بعد از من ركورد شكسته شد.
با مشكلاتي كه داشت استانداري لرستان سخت بود. من تنها استانداري بودم تا آن زمان كه چهار سال و شش ماه در استان لرستان خدمت كردم.
با مردم بودم، به خانههايشان ميرفتم، با آنها زندگي ميكردم. حتي شب با همديگر در چادر ميخوابيديم. سعي ميكردم كه ارتباطم را بيشتر مردمي كنم تا اداري. در ماجراي بمباران بروجرد و خرمآباد و كوهدشت كنار مردم اين شهرها بودم.
آنچه كه بچههاي سپاه رسما اعلام كردند سرجمع حدود ٢٦ ماه سابقه جبهه دارم.
نه نميدانم چه شد كه توفيق جانبازي نداشتم. يك مقطعي هم از طرف ستاد كل چند ماهي را به عنوان پشتيباني به استان ايلام رفتم.
اواخر جنگ بود كه بحث منافقين و مرصاد اتفاق افتاد. در آن مقطع من در ايلام بودم.
بله.
آبديده شده بودم. آدمها بعد از چند سال اذيت شدن آبديده ميشوند.
گويا مديريت برايتان جذاب بوده است.
طبيعتا وقتي هر روز يك تجربه خوبي كسب ميكنيد خسته نميشويد. شما در هر مسووليتي نقاط ضعف و نقاط قوت داريد و وقتي هم كه جابهجا ميشويد نقاط ضعف را ميفهميد كه چه كار كرديد؟ كجا اشتباه كرديد و سعي ميكنيد در دوره بعد در پست استانداري تكرار نشود.
سمنان خيلي نماندم. يك سال و يك ماه بعد رفتم همدان. آن موقع آقاي عبدالله نوري وزير كشور بود. ايشان به من گفت برو همدان. البته من راضي نبودم بروم همدان.
من همه خط و خطوط سياسي را هم قبول دارم و هم ندارم.
بعضي روشهايشان را قبول دارم بعضيها را ندارم يا بعضي افراد را قبول دارم بعضيها را ندارم.
در هيچ حزبي اسم ننوشتم. آن موقع كه حزب جمهوري اسلامي فعاليت داشت به شهيد بهشتي خيلي علاقه داشتم. افراد و اطرافيان حزب جمهوري اسلامي خيلي به من اصرار كردند تا فرم عضويت در حزب جمهوري را پر كنم اما هرگز اين كار را نكردم.
يكي از مسائلي كه قبل از انقلاب احساس ميكردم اين بود كه آدم نبايد خودش را محصور به يك جريان خاص كند. اگر محصور كرديد شما مجبوريد بعضا به ناحق از جرياني دفاع كنيد يا به ناحق كسي را بزنيد.
من مستقل بودم. هر دو جريان سياسي هم من را زدند، چه اشكالي دارد؟
اصولگرا را چگونه تعريف ميكنيد؟
با تعريف آن اصولگرايي كه مشهور در جريانات سياسي است نه من اصولگرا نيستم. اما اگر اصولگرايي را خط امام و رهبري و انقلاب اسلامي بدانيد، بله اصولگرايم. من اصولگراي حزبي نيستم. اصولگرا به معناي واقعي هستم. بنده اصلاحطلب و اصولگراي سياسي را قبول ندارم ولي اصلاحطلب واقعي و اصولگراي واقعي را قبول دارم.
هر روز كشور نياز به تغيير دارد. شما الان در مسائل اداري اقتصادي سياسي نياز به اصلاحات نداريد؟ اصلاحطلب به معناي چيست؟ اصلاحطلب به معناي ساختار سياسي فقط اين نيست.
آقاي عبدالله نوري بعد از اينكه همدان بودم پيگيري كرد تا من به فارس بروم. آن موقع آقاي هاشميرفسنجاني رييسجمهور بود و خود ايشان هم از من خواست تا به فارس بروم. اما من ابا داشتم از اينكه بروم. شش ماه روي من كار كردند تا اين پيشنهاد را قبول كنم ولي من نميرفتم.
در استان همدان كارهاي زيادي را شروع كرده بودم كه بايد آنها را به اتمام ميرساندم. آقاي هاشمي من را خواستند و گفتند در فارس گرفتاريهاي زيادي هست و برويد و آنها را حل و فصل كنيد.
درگيري جانبازان اتفاق افتاده بود. به همين خاطر من را به فارس فرستادند. همين بود كه در زمان وزارت كشور دوران آقاي عبدالله نوري استاندار فارس شدم. بعد دوم خرداد شد و آقاي خاتمي آمد. آقاي عبدالله نوري مجدد وزير كشور شد و خودشان هم من را از كار بيكار كردند.
من استاندار بودم نميتوانستم در ستاد باشم.
دوست داشتم آقاي ناطق رييسجمهور بشود.
خير، من كمكي نداشتم اگر كمكي هم بود كمك فكري بود.
مگر ثروت من چقدر بوده كه بتوانم كمك كنم.
اگر مدركي هست بگوييد تا ما هم ببينيم. دنبال اين چيزها نبودم. اتفاقا آقاي خاتمي به عنوان كانديداي رياستجمهوري هنوز هم كه هنوز است در جلساتي ميگويد كه من يادم نميرود وقتي رفتم فارس جهرمي و استانداري چگونه من را تحويل گرفتند كه هيچ استان ديگري ما را تحويل نگرفت. اگر ميخواستم دخالتي كنم آقاي خاتمي در استان فارس٨٠ درصد راي و آقاي ناطق ١٨ درصد راي نميآورد.
نه، به دليل اينكه هر روز نظرسنجي ميكرديم. از حدود دو ماه پيش ميدانستم آقاي ناطق راي نميآورد.
استان فارس يك استان بسيار ويژهاي است. نتايج نظرسنجي در استان فارس با ضريب كمي به نسبت كلا كشور درست از آب درميآيد.
در زمان آقاي احمدينژاد و هاشمي، من به آقاي محمود واعظي گفتم آقاي هاشمي حتما در مرحله اول راي نخواهد آورد و انتخابات دومرحلهاي ميشود و در دور دوم هم راي نميآورد. اين موضوع را ١٥ روز قبل از انتخابات گفتم .
به ايشان هم خبر دادم اما تصميمي بود كه گرفته شده بود.
اين هم از نتايج دوم خرداد بود كه بنده را به عنوان نخستين استاندار در كشور برداشتند.
خير دليلي نداشت. وزارت كشور براي تغييرات قدرت و اختيار دارد. چرا بايد اعتراض ميكردم؟
نه اين كارشان منطقي بود.
شايد اين طور استنباط ميكردند.
برداشت دوستان اصلاحطلب اين بود. من خودم به آقاي ناطق راي دادم و دوست داشتم اول بشود. رودربايستي با كسي ندارم چون بحثي بود كه بعضي از آقايان وزارت كشور و معاونان وزير كشور ميگفتند هر كسي به آقاي خاتمي راي نداده عليه ما هست و بايد كنار برود. شوخي هم نبود خيلي جدي عمل كردند يكياش خودم بودم.
خير، خيلي ارتباطمان خوب بود و هيچ مشكل و مسالهاي ايجاد نشد.
بله بعد از استانداري رييس دانشكده مديريت دانشگاه آزاد شدم.
خير، پيشنهاد خود رييس دانشگاه واحد جنوب بود. بعد هم آقاي محسن رضايي پيشنهاد همكاري در مجمع تشخيص مصلحت را دادند. رفتم با آقاي هاشمي مشورت كردم و گفتم كه آقاي محسن رضايي چنين پيشنهادي داده است. ساختار جديد مجمع تشخيص در آن مقطع تازه تشكيل شده بود. آقاي هاشمي پيشنهاد آقاي رضايي را خيلي پسنديد و گفت پيشنهاد خيلي خوبي است و گفت حتما همكاري كنيد. همين بود كه به عنوان مسوول امور حقوقي و امور كميسيونهاي مجمع تشخيص مصلحت حكم گرفتم.
بله سررشته حقوقي به معني تحصيلات حقوقي نداشتم اما مديريت كه خوانده بودم.
يك مقدارش مرتبط با همين مساله بود. با همين رويكرد بود كه افرادي را براي كميسيونهاي تخصصي مجمع پيشنهاد دادم كه مقبول واقع شدند.
بله يكي از كميسيونهاي تخصصي كميسيون خاص بود كه كميسيون چشمانداز ٢٠ ساله زيرمجموعه آن بود. كميسيون تدوين برنامه چشمانداز ٢٠ ساله من بودم و رييس كميسيون هم آقاي هاشميرفسنجاني بودند. اعضاي كميسيون خودشان رييس و نايبرييس بودند اما پيگيري كارهاي كميسيون با من بود. ما در كميسيون كار تخصصي را ميكرديم و بعد نتيجه كار را به اعضاي مجمع ميداديم و ميبرديم آنها نظر ميدادند يا تصويب يا رد ميكردند.
همان زمان بود كه آيتالله جنتي در حاشيه يكي از جلسات مجمع از من خواست تا به شوراي نگهبان بروم. ايشان اصرار داشتند تا من ساختار جديد شوراي نگهبان را بازنويسي و طراحي كنم.
تشكيلات شوراي نگهبان يك تشكيلات بسيار كوچكي بود. جداي از ١٢ نفر اعضاي فقها و حقوقدان كلا ١٨ نفر پرسنل داشت.
ميخواستند سيستماتيك كنند ساختار شوراي نگهبان را و به كارها نظم بدهند. با اصرار آيتالله جنتي من قبول كردم. تيمي را به سرپرستي آقاي دكتر فرشباف انتخاب كرديم تا مقدمات كار را انجام دهند. سراغ اساتيد دانشگاه علوم اداري رفتيم. همزمان همچنان در دانشكده مديريت دانشگاه آزاد حضور داشتم. ديدم كارها با هم تداخل دارد از دانشگاه انصرف دادم. البته دليل ديگري كه از دانشگاه انصراف دادم اين بود كه مديريت دانشگاه آزاد خيلي متمركز و وابسته به آقاي جاسبي بود و رييس دانشكده و دانشگاه اصلا اختياري نداشتند. بيشتر ساعات كاريام را كارهاي دبيرخانه مجمع ميگرفت. در حاشيه همين كارها ساختار جديد شوراي نگهبان را طراحي كردم.
كار در دبيرخانه مجمع كه كار تمام وقت نبود كه نتوانم اين كار را هم انجام ندهم.
هم اينكه در توان خودم ميديدم اين كار را انجام دهم و هم آنكه ميديدم شوراي نگهبان واقعا در يك حالت بسيار پرمصيبتي مخصوصا نظارت بر انتخابات اداره ميشود. كار طراحي ساختار جديد شوراي نگهبان كه تمام و تاييد شد بودجه ميخواست. تشكيلات، تشكيلاتي نبود كه بودجه نخواهد اما اعضاي شوراي نگهبان قبول نداشتند كه بودجه بگيرند.
اكثريت قبول نداشتند.
به اين دليل كه اين تشكيلات بودجه كلاني لازم داشت تا اجرايي شود.
آيتالله جنتي موافق بود. چند نفر ديگر هم موافق بودند در نهايت رايگيري كردند و نتيجه آن شد كه درخواست بودجه كنند.
يادم نيست ولي شايد ١٠ برابر بودجه پيش از بازنويسي ساختارياش بود. چرا كه اگر ١٨ نفر پرسنل داشت تعداد اين پرسنل به ١٨٠ نفر افزايش مييافت يا براي مثال تشكيلات استاني شوراي نگهبان به نيرو و دفتر نياز داشت. همينها البته باعث شد تا اعضاي شوراي نگهبان از اجراي اين طرح پشيمان شوند تا اينكه يك روزي كه سالروز تاسيس شوراي نگهبان بود آيتالله جنتي با من تماس گرفتند و گفتند ميخواهيم به ديدار رهبري برويم و شما هم بياييد. من در پاسخ اين درخواست گفتم كه عضو شوراي نگهبان نيستم كه بيايم. ايشان امر كردند، بياييد. رفتيم بيت رهبري. نميدانستم اين آقايان چه آشي براي من پختهاند. در اين جلسه خصوصي آيتالله جنتي از من تشكر كردند كه ساختار جديد شوراي نگهبان را نوشتهام. مقام معظم رهبري هم در ميانه صحبتهايشان به اين موضوع اشاره كردند و گفتند طرح اين ساختار كه آقاي جنتي آوردهاند و من مطالعهاش كردهام ساختار بسيار خوبي است. ايشان خطاب به اعضاي شوراي نگهبان تاكيد كردند كه چرا از هزينه كردن براي عملياتي شدن اين ساختار ابا داريد. فرمودند اينها سرمايهگذاري مهمي است و براي حفظ نظام واجب است. فرمايشات رهبري كه تمام شد تازه دوزاريام افتاد كه آيتالله جنتي چه آشي براي من پخته بود. بعد از اينكه جلسه تمام شد و نماز ظهر و عصر به امامت ايشان تمام شد و موقع خداحافظي، رهبري به بنده فرمودند كه شما چون ساختار را نوشتيد خودتان هم بايد اجرا كنيد. همين شد كه رفتم شوراي نگهبان.
تا يك سال و نيم تقريبا هم مجمع ميرفتم و هم شوراي نگهبان ولي ديدم نميرسم هر دو كار را انجام دهم. از دبيرخانه مجمع بيرون آمدم اما تا قبل از اينكه وزير كار شوم حقوقم را از مجمع تشخيص ميگرفتم.
فرق ميكند. البته من مستقيم با آقاي هاشمي كار نكردم ولي در كميسيونها و خود مجمع آقاي هاشمي را ميديدم .
نخستين مساله اين بود كه دولت خيلي علاقهاي نداشت تا چنين ساختاري براي شوراي نگهبان راهاندازي شود. بودجهاش را هم نميداد. با مجلس و دولت در رابطه با بودجه درگير بوديم. سال اول كه بودجه جديد هنوز نيامده بود تا زماني كه بودجه جديد ميخواست بيايد مقداري بودجه خاص گرفتيم البته به صورت قرضالحسنه كه بعدا بتوانيم جبران كنيم. مقام معظم رهبري در اين زمينه خيلي كمك كردند. ايشان براي تاسيس دفاتر استاني شوراي نگهبان به ستاد اجرايي فرمان ١٠ امام دستور دادند كه ساختمان را در اختيار شوراي نگهبان بگذارند. اينها كمكهاي خوبي بود ولي سال بعد كه قرار بود بودجه مناسب بگيريم متاسفانه دولت بودجه مناسبي را براي ما پيشبيني نكرده بودند.
اعتقاد به اين موضوع نداشتند. وزارت كشور براين باور بود كه شوراي نگهبان نيازي به اين بودجه ندارد.
فكر كنم براي كل كشور ١٠ ميليارد تومان.
آقاي جنتي عالمي بسيار خودساخته است كه اولا زندگياش در حد ضعيفترين افراد جامعه است. سعي ميكرد كمترين حقوق را از شوراي نگهبان بگيرد. ايشان هيچ امتياز قانونياي را از شوراي نگهبان براي خودش نگرفته است.
فكر ميكنم اكثر علما اين گونه هستند كه اگر به يك قطعيتي برسند تا آخر پاي همان تصميم ميايستند و خيلي سخت تغيير موضع ميدهند.
شوراي نگهبان تفسيرش از قانون اساسي درست است كه هم رهبري روي آن صحه گذاشتند و همزمان حضرت امام. اين تفسير هم براي احراز صلاحيت ميگويد من به عنوان شوراي نگهبان بايد شما را بشناسم. اما رد صلاحيت يعني شما را ميشناسد و صلاحيتتان را تاييد نميكند.
يادم است كه براي هر يك صندلي مجلس ٣٠ الي ٥٠ نفر نفر كانديدا بود.
دفاتر نظارتي شوراي نگهبان در استانها و شهرستانها دقيقا همين كاركرد را دارد. دفاتر نظارتي شوراي نگهبان حدود ٥٠٠ هزار نفر نيروي آموزش ديده دارد.
نه خيلي تعدادشان اندك است.
نه اساميشان را سازمان برنامه و بودجه دارد.
اينها موظف هستند اطلاعات مورد نياز شوراي نگهبان را در صورتي كه دارند در اختيار شوراي نگهبان بگذارند.
طبق قانون بله.
بله چه در زماني كه بحث انتخابات هست و چه در زماني كه بحث انتخابات نيست.
بله، اگر متوجه ميشديم كسي به ناحق ردصلاحيت شده يا صلاحيتش احراز نشده پروندهاش دوباره بررسي ميشد.
بعضيهايش عوض ميشد.
بيترديد اين ايراد وارد است و همين است كه بايد در قانون اساسي اصلاحات اساسياي شود.
قبل از استانداري آقاي احمدينژاد را نميشناختم.
نه، من كوچكترين عضو مجموعه مردم هستم اما مجبور شدم، قبول كنم. قبل از بانك صادرات هيچ مسووليتي حتي وزارت كار را با خواست خودم نرفتم. با زور من را وزير كردند. خودم دنبال اين نبودم كه وزير بشوم.
اجازه بدهيد نگويم. به من گفتند حتما بايد در كابينه باشي.
خير.
خير.
وقتي تكليف ميكردند، چه كار ميتوانستم بكنم؟
جداي از انحلال سازمان مديريت و برنامه ادغام صندوق تعاون و صندوق مهر رضا ايده من بود.
خير.
مطالعه بسيار عميقي در اين زمينه داشتم. بيش از ١٠ سال در مجمع تشخيص مصلحت در بحث اشتغالزايي مطالعات فراواني داشتم.
يك بخشي از مشكل ما اين هست كه با هم سياسي برخورد كنيم. حتي در يك طرح مناسب اقتصادي هم ما سياسي برخورد ميكنيم.
متاسفانه همه واكنشهاي ما سياسي است. چون شما در خط مقابل من هستيد. من در خط مقابل شما هستم. هيچ موقع نميآييم بگوييم كه حرف كارشناسي بزنيم اگر نه هر طرحي يا از ابتدا مشكل دارد يا در اجرا مشكل دارد يا در نظارت مشكل دارد نميتوانيد بگوييد صددرصد هر طرحي و هر ايدهاي در كشور ميآيد خوب است ولي اگر واقعا آثار مثبتش زياد است دنبال اصلاح عيبهايش و مجموعه نقاط منفياش در بنگاههاي زود بازه برويم. ما در كشورمان همين الان ٩٧ درصد بنگاههايمان كوچك است بعد مجموعه تحصيلكردههاي ما دنبال اين هستند كه بروند در سيستم اداري درصورتي كه خودشان ميتوانند كارآفرين بشوند ميتوانند خودشان يك بنگاه را راه بيندازند.
حتما. هر كسي دوست دارد بيايد با من وارد بحث شود و ايراد فني به اين طرح بگيرد. در طرح اوليه اشكالاتي بود كه اصلاح كرديم. شما ١٠ سال قبل از اجراي اين طرح را مطالعه كنيد ٨ تا ١٠ درصد بيشتر از منابع بانكي در اختيار طرحهاي كوچك قرار گرفت؟ نه.
هر سال نقدينگي متفاوت و ارزش نقدينگي متفاوت است. بهتر اين است كه درصد را به جاي عدد پيدا كنيم. در بنگاههاي زود بازده فضاسازي شد. گفتند فلان مبلغ پرداخت شده كه خلاف قانون است در حالي كه يك درصد بيش از آن مبلغي كه بانكها به عنوان وام در اختيار متقاضيان قرار ميدادند در اين طرح به متقاضيان وام براي بنگاههاي زودبازده واگذار نشد. بااين طرح فقط مسير واگذاري ٨ تا ١٠ درصدي سرمايه بانكها در ريل نظارتي قرار گرفت.
بله، دنيا هم اين ريسك را پذيرفته است. از هر ١٠ تا بنگاه كوچك چيزي معادل با ٣٠ درصدش ميريزد و ٧٠ درصدش رشد ميكند. بعضيها به خاطر محصولشان يا نوع بازاريابيشان رشد سريعتر پيدا ميكنند بعضيها رشدشان كمتر است.
اين را بايد بپذيريم ما يك سيستم نظارتي اضافه كرديم. بعضي استاندارها چون ميخواستند آمار بدهند همان كارهايي را كردند كه در بعضي از دولتها اتفاق افتاد و انجام دادند. اگر خود اشتغالي را كنترل نكنيم همه منابع ميرود به خوداشتغالي به همين خاطر گفتيم ١٠ درصد بيشتر از منابع را نميتوانيد به خوداشتغالي بدهيد. آن خوداشتغالي را هم داديم كميته امداد گفتيم طرحهايش را مطالعه كند.
ما دنبال ١٠ درصد كل منابع بانكي بوديم. ١٠ درصد كل تسهيلاتي كه در سال به مردم ميدهند. چون نتايج واگذاري ٦-٧ درصدش را ديده بوديم ولي اين ٦٦ درصد نشد. در همان چند سالي كه اين كار انجام شد بعد هم آمدند قفلش كردند و يكدفعه سيستم بانك مركزي زيرش زد. بانكها هم از خدا ميخواستند يك ناظر بالاسرشان نباشد آنها هم طرح را درست اجرا نكردند.
بانك مركزي علاقهمند نبود. آقاي شيباني البته خيلي همراهي كردند.
كل بانكها موافق نبودند چرا كه يك ناظر بالاي سرشان ميآمد. دوست داشتند بر اساس همان مكانيزم قبلي اين كار را انجام دهند.
بايد در اجرا دقت بيشتري ميشد. از طرف ديگر هم ما شتاب زيادي براي حل مشكل بيكاري داديم كه ميتوانستيم با شيب ملايمتري اين كار را بكنيم. سرعت بخشيدن به بعضي طرحهاي مناسب هم، خوب نيست و انحراف در مجموعه بعضي از مسيرهاي عمراني باعث گرفتاريهاي بيشتر ميشود. طرح مناسب اگر با سرعت مناسب در اجرا نرود به انحراف ميرسد.
مشكل اساسي ما اين است كه كساني كه مخالفت ميكردند كارشناسي مخالفت نميكردند سياسي مخالفت ميكردند كساني هم كه موافقت ميكردند يا دنبال موج سواري اين طرح بودند آنها هم باز نگاه سياسي داشتند و ميخواستند بهرهبرداري سياسي كنند.
بنگاههاي زودبازده را براي اينكه از منابع بانكها و بانك مركزي غيرمتعارف استفاده نكردم در اولويت قرار ميدهم.
من نميتوانم بگويم بانكها بايد بگويند.
واقعا نميتوانم بگويم.
فكر كنم همين ٣٠ درصد ريزش داشت.
من براي پرداخت بدهيها يك بحث ديگر دارم. در اقتصاد ركود تورمي بنگاههاي كوچك در كشور نخستين بنگاههاي اقتصادي هستند كه ضربه ميخورند.
ميخواهم مطالعه كنيد كه مجموعه بانكها قبل و بعد چقدر از پولهايشان را ميدادند به بنگاهها. ما فقط يك سيستم نظارتي اين وسط گذاشتيم. يك سيستمي گذاشتيم كه جايي برود كه به درد كشور ميخورد. البته در اجرا اگر به من هم بگوييد ميگويم بله برخي از استانها خوب عمل نكردند.
نميخواهم بگويم. ولي الان در ذهنم هست تذكر هم به آنها ميدادم كه اين خوب عمل نميكند حتي بعضيها دنبال اين بودند كه فقط آمار بدهند. يادم هست كه ميرفتند با بانك تباني ميكردند طرحهايي كه قبل از سال داده شده آنها را ميآوردند. ولي مسكن مهر اشكالش اين بود كه از منابع بانك مركزي استفاده شد.
دو تا مطلب است. مسكن مهر يك هزينه سنگين داشت. البته توليد مسكن را قبول دارم، مسكن روستايي را قبول دارم و حتي توليد مسكن شهري را قبول دارم. بالاخره سالي يك ميليون مسكن لازم است. سالي يك ميليون ازدواج جديد شكل ميگيرد. يكسري فرسودگيها هست. حوادثي هم اگر اتفاق بيفتد مثل زلزله و اينها گرفتاريها را بيشتر ميكند. حداقل سالي يك ميليون مسكن را ميخواهيم كه اگر اين ساخت و سازها نشود شايد دو و سه سال اول هيچي به شما نشان ندهد ولي سال چهارم و پنجم يك دفعه فنروار قيمت مسكن بالا ميرود و اينكه كجا وچگونه انجام بشود بحث ديگري است. من اصلا قبول ندارم كه تعاونيها بيايند مسكن بسازند چون در طول سالهاي بعد از انقلاب تعاونيها هيچ موقع مسكن درستي براي اعضاي خودشان نساختند. چرا استثناء دارد بعضي تعاونيها خوب بودند.
بايد از آقاي محسنياژهاي بپرسيد.
هنوز هيچي.
بيشتر مدارك و اطلاعات ميخواستند.
به عنوان متهم، به عنوان كسي كه در كارش اهمال كرده است.
در دادگاه اول همه اينها روشن شد. من مهآفريد را در طول عمرم نديدم اگر هم در جلسه عمومي بود من نميشناختمش.
در اختيار قوه قضاييه است و بيشتر به بانكهايي كه از او طلبكار بودند واگذار شد. چون بانك ملي بيشترين طلب را داشت. ٩٤ ميليارد تومان از كل مجموعه بدهي مهآفريد مربوط به بانك صادرات است. بيش از هفتاد و چند ميليارد تومانش از گذشته است. بانك صادرات اموال خودش را نداده بود. با جعل توانسته بودند اين كار را بكنند. كارشان به طور مثال اين گونه بود كه من بروم دسته چك شما را جعل كنم و بعدش به اعتباري كه شما داريد در بازار خرجش كنم. شما كه به كسي چك نداده بودي. چكت را جعل كردهاند و رفته بودند جنس خريده بودند. شما هم بعد از مدتي ميفهمي دسته چكت جعل شده هست.
مدارك جعلي بود در مجموعه دادگاه اول اينها همه مطرح شد.
اي كاش بتوانند خاوري را بياورند تا ابعاد ديگر و مبهم اين پرونده هم روشن شود. من برداشتم اين است كه افرادي ديگر هم هستند كه با بازگرداندن خاوري بايد با آنها برخورد شود.
بله صحت دارد خود آقايان خوزستان اعلام كردند.
از آقاي محسني اژهاي بپرسيد.
اين را بايد مسوولان بگويند من خيلي مطلع نيستم .
برداشتي كه من دارم با مستندات متفاوت است. زماني كه خاوري رفت برداشتم اين بود پاي خاوري گير است. ميدانستم استان خوزستان ميخواست اورا دستگير كند ولي نگذاشتند. وقتي از ايران رفت گفتم فرار كرده. خاوري حقوقدان بود و ميدانست اگرابعاد اين پرونده باز شود چه اتفاقي در انتظارش خواهد بود. او ميدانست با كارهايي كه كرده و رشوههايي كه گرفته اگر مثل مه آفريد حكم اعدام نگيرد حداقل حكم طولاني زندان برايش صددرصد است.
افراد مختلف ميآمدند و اين پيشنهاد را ميدادند و ميگفتند شما كوتاه بيايي حل و فصل ميشود اما من كوتاه نيامدم.
بانك مركزي.
مجموعا جلسات متعددي بود. البته آنها هم شايد نميدانستند كه پشت پرده اين پرونده چه هست ولي دنبال اين بودند كه بانك صادرات بپذيرد كه السياش جعل شده و اموال بانك صادرات را بدهيم برود. ميگفتم مگر ميشود بانك صادرات را بدهكار چيزي بكنيد كه نقشي در آن نداشته است. بارها به اين دوستان ميگفتم بانك صادرات دو تا مالك دارد. يك مالك سهامدار دارد كه سهامدار بخش خصوصي است و يك سپردهگذار بدبخت دارد كه آنجا منابعش را گذاشته كه من بايد حافظ سپرده مردم باشم.
بله اگر من ميپذيرفتم بايد بانك صادرات ورشكسته اعلام ميشد چون كل مجموعه سرمايهاش دو هزار ميليارد تومان بود كه اگر من ميپذيرفتم بانك صادرات بدهكار است مجموعه بدهياش حدود ٢٨٠٠ ميليارد تومان ميشد و اين يعني ورشكستگي بانك صادرات.
سياسي نبود، بيشترش منافع شخصي بود.
خير، برداشت من اين نيست. اينكه ميخواست در بخش انتخابات رياستجمهوري اين منافع را مصرف كند اين را مستند ندارم.
من هر چي هم دنبال ميكردم كه آقاي احمدينژاد را ببينم تا ابعاد پشت پرده را به ايشان بگويم آقاي احمدينژاد علاقهاي نداشت تا جلسهاي با من بگذارد.
چرا با ايشان جلسه داشتيم.
بله. من خودم پيگير ماجرا بودم. با معاون اقتصادي وزارت اطلاعات تماس گرفتم. ديدم آنها در جريان ماجرا هستند. خيلي كمك كردند. يا آقاي الفت كه در حال حاضر معاون رييس قوه قضاييه هستند آن زمان رييس دادگستري استان خوزستان بود و به كمك اطلاعات خوزستان توانستيم ايشان را در جريان اين اتفاق قرار دهيم. روز جمعه سوم ماه رمضان بود صبح ساعت ٩ با آقاي الفت تماس گرفتم ايشان هم خيلي كمك كرد. همان روز جمعه حكم دستگيري اينها صادر شد.
آقاي احمدينژاد من را متهم كرد.
رفت در سخنراني اي گفت شخصي كه راس بانك است خودش متهم است.
بله. چرا من مصاحبه كردم.
چرا نزديك ٤٠ روز بعد از اينكه اينها دستگير شدند من مصاحبه كردم و يكسري از ابعاد را باز كردم. بعد از ٣٧ روز خيلي تلاش كردم كه آقاي احمدينژاد را ببينم اما ايشان نميدانم چرا نميخواست من را ببينند.
به رحيمي گفتم به آقاي احمدينژاد بگو حرفهايي كه از من خواهد شنيد به نفعش است.
دوست نداشت حرفهاي من را درباره اين اختلاس باور كند. فكر ميكرد من براي مشايي و اطرافيانش دارم پروندهسازي ميكنم. اين هم دليل داشت چون ميدانست من با مشايي مخالف بودم و همين بود كه خيال ميكرد برخورد من با اين موضوع سياسي است.
اينها را بايد از نيرويهاي امنيتي بپرسيد.
من كابينه دوم نبودم به همين خاطر هم سال اول بعد از سال ٨٤ دنبالم آمدند بيرون بودم.
همه تيترهاي شما نشان ميدهد كه شما جوابت را داري همه تيترهاي شما و روزنامههاي ديگر نشان ميدهد ديگر نياز نيست بگويم.
احمدينژاد تمام شد. حالا هم هرچه ميخواهد تلاش كند براي انتخابات بيهوده است اصلا برخي رسانهها بيجهت هر روز اسم و عكس او را ميآورند. احمدينژاد تمام شد و رفت.
كاري به مشايي ندارم.
آقاي مشايي اعتقاداتي داشت كه آقاي احمدينژاد را دنبال آن اعتقادات ميكشيد.
قسمت اعظمش اعتقاد بود.
آقاي احمدينژاد توهماتي گرفته بود.
خودشيفته بود.
نه خودشيفته بود. اين خودشيفتگي كم بود اما به مرور زمان زياد شد.
بعيد ميدانم. چون ضرباتي كه احمدينژاد به كل نظام و كشور وارد كرده كم نيست.
البته فساد در همه دولتها بود.
فرق نميكند. رقمها فرق ميكند. چون سيستم اداري و سيستم اقتصادي خراب است هميشه فساد هست. باز هم از اين دست فسادهاي مالي خواهيد ديد.
من بالاتر از اين حرف شما را ميزنم. ميگويم چرا سيستم اطلاعاتي اجازه داد تا خاوري رييس بانك ملي شود.
اين را بايد از وزير اطلاعات اول آقاي احمدينژاد پرسيد كه خاوري را تاييد كردند. خاوري و خانوادهاش پاسپورت كانادايي داشته و بيشك وزارت اطلاعات اين را ميدانسته و سوال اين است كه چرا اينقدر راحت او را براي رياست بانك ملي تاييد كرده است.
خيال ميكرد ميخواهم به او ضربه بزنم. ولي من ميخواستم ابعاد قضايا را براي او روشن كنم و بگويم خاوري و برخي ديگر چه كردهاند.
نديدم اين نامه را. اما جلسات اين دادگاه علني برگزار شد. همه ابعاد پرونده در جلسه باز شد. او در دادگاه از خودش دفاع كرد. مگر ديگران از جمله برادرزاده مشايي از خودشان دفاع نكردند؟٤٤ نفر در اين اختلاس نقش داشتند. همه اينها همه حرفهايشان را زدند.
نميدانم. ما در بانك صادرات اين فساد را كشف و اطلاع داديم. با فساد مقابله كرديم. بايد به من جايزه ميدادند نه اينكه برايم پرونده باز كنند.
هيچي.
بله.
بله. ٢٠ ميليون تومان بود كه اضافهاش كردند.
نه. او چون حقوقدان بود دقيقا ميدانست چه اتفاقي برايش خواهد افتاد.
چرا اعلام كردم هر نوع دادگاهي تشكيل شود من آمادهام بيايم و توضيح دهم. اميدوارم دادگاه علني بگذارند تا مشخص شود من بايد متهم ميبودم يا اينكه براي مقابله با اختلاس برايم پرونده باز ميشد.
نه خودش را نه وكيلش را و نه خانوادهاش را.
بانك صادرات.
خيال ميكردم كه ميتوانم به اقتصاد كشور و مجموعه بانكداري اسلامي، روشهاي نوين بانك داري كمك كنم. اتفاقا آقاي احمدينژاد بعضي از وزرا را كه برميداشت پستهاي جديد پيشنهاد ميداد. يكي از اين وزرا من بودم. به من پيشنهاد سفارت چين را داد كه من گفتم نميروم. بلافاصله پيشنهاد سفارت ايران در يكي دو تا از كشورهاي اروپايي را داد بازهم قبول نكردم. بعد گفت اگر ميخواهي بروي كشورهاي عربي هم حكم صادر كنم كه قبول نكردم. گفت خودت پيشنهاد بده من گفتم ميخواهم عضو شوراي پول و اعتبار باشم به خاطر اينكه ابعاد مسائل اقتصادي را خوب ميشناختم و ميدانستم از كانال شوراي پول و اعتبار ميشود بسياري از مشكلات را حل كرد.
بانك صادرات پيشنهاد من نبود.
نه فقط گفتم من ميتوانم اين كار را بكنم كه حكم بانك صادرات برايم صادر شد.
خير.
ميخواهم تجربياتم را به ديگران منتقل كنم.
اصلا فكر چنين چيزي را هم نميكنم.
برش-١
من با لباس مبدل و به عنوان كارگر كاشيكار به زندان رفتم و از درون زندان عكس انداختم. آن زمان حضرت امام در پاريس بودند. درخواستي كه در آن زمان از ايشان داشتيم اين بود كه اگر حضرت امام اجازه بدهند زندان گوهردشت را منفجر كنيم كه اين افراد ضد انقلابي نتوانند به اهدافشان برسند.
آيتالله مهدويكني وزير كشور شده بود. علماي نور و علماي آن منطقه براي فرمانداري نور من را معرفي كردند كه آن زمان من ٢١ سالم بود.
مرحوم آقاي مهدويكني و سيدرضا زوارهاي احساس ميكردند آمل را توانسته بودم اداره كنم. همين بود من را فرستادند قم تا معاون سياسي و اداري استان مركزي شوم. قم آن زمان جزو استان مركزي بود.
دادستاني انقلاب آمل و نور يكي از افرادسازمان مجاهدين خلق را دستگير كرده بود. آن زمان فعاليتهاي اين گروه هنوز غيرقانوني نشده بود. من هم تازه فرمانداري نور شده بودم. شايد روز اول يا دوم حضورم در دفتر فرمانداري نور بود كه اينها آمدند و من را در فرمانداري حبس كردند.
برش-٢
يك روزي كه سالروز تاسيس شوراي نگهبان بود آيتالله جنتي با من تماس گرفتند و گفتند ميخواهيم به ديدار رهبري برويم و شما هم بياييد. من در پاسخ اين درخواست گفتم كه عضو شوراي نگهبان نيستم كه بيايم. ايشان امر كردند، بياييد. رفتيم بيت رهبري. نميدانستم اين آقايان چه آشي براي من پختهاند. در اين جلسه خصوصي آيتالله جنتي از من تشكر كردند كه ساختار جديد شوراي نگهبان را نوشتهام. مقام معظم رهبري هم در ميانه صحبتهايشان به اين موضوع اشاره كردند و گفتند طرح اين ساختار كه آقاي جنتي آوردهاند و من مطالعهاش كردهام ساختار بسيار خوبي است.
ميدانستم دادگستري استان خوزستان ميخواست اورا دستگير كند ولي نگذاشتند. وقتي از ايران رفت گفتم فرار كرده. خاوري حقوقدان بود و ميدانست اگرابعاد اين پرونده باز شود چه اتفاقي در انتظارش خواهد بود.
احمدي نژاد دوست نداشت حرفهاي من را درباره اين اختلاس باور كند. فكر ميكرد من براي مشايي و اطرافيانش دارم پروندهسازي ميكنم.
کد مطلب: 57601
آدرس مطلب: http://www.asretaadol.ir/news/57601/ناگفته-هاي-اختلاس-سه-هزار-ميلياردي