معادلات جدید در منطقه
8 دی 1398 ساعت 8:16
رزمایش مشترک ایران، چین و روسیه در حقیقت یک جبههگیری در برابر ائتلاف آمریکایی است و از قضا قدرتمندتر است.
سید جلال ساداتیان، تحلیلگر مسائل منطقه در یادداشتی برای «عصر تعادل» نوشت: رزمایش مشترک ایران، روسیه و چین که جمعه گذشته در دریای عمان برگزار شد مورد توجه ویژه رسانهها و تحلیلگران داخلی و خارجی قرار گرفت. این اهمیت فراتر از همکاری ایران با دو قدرت روسیه و چین، اهمیت منطقه رزمایش که موسوم به مثلث طلایی است و همچنین اهداف بیان شده برای آن، به خاطر پیامی است که اگرچه رسما اعلام نشد، اما به مخاطب آن رسید. این پیام در حقیقت ایجاد معادلات جدید در منطقه است.
برای درک این معادلات نخست باید نگاهی به تاریخچه و تغییرات ساختار در دنیا انداخت. بعد از جنگ جهانی دوم دنیا دوقطبی شد به این معنی که ایالات متحده در راس یک قطب و اتحاد جماهیر شوروی هم در راس قطب دیگر قرار گرفت. بعد از فروپاشی شوروی، آمریکا به تصور این بود که تنها قدرت باقی مانده در جهان است و میتواند هر کاری که خواست، انجام دهد. در این مقطع برخی تئوریها مطرح شد مثلا فوکویاما تئوری پایان تاریخ و تسلط لیبرالدموکراسی بر دنیا را عنوان کرد.، بعد از او هانتینگتون از جنگ تمدنها سخن گفت و در مقابل وی آقای خاتمی تئوری گفتوگوی تمدنها را بیان کرد. اینها مباحث تئوری بود اما در واقعیت آمریکاییها تصور حاکمیت مطلق را داشتند.»وی افزود: «اتحادیه اروپا در این مقطع تلاش کرد که بر وزن خود بیفزاید و در همین راستا در جریان فروپاشی یوگسلاوی سعی کرد قدرتی از خود نشان دهد اما آمریکا آنها را تحقیر کرد. به هر حال آنها تلاشهایی کردند که اتحادیه اروپا را به یک وزن تبدیل و بعد به یک قطب تبدیل کنند. روسیه جدید نیز چنین تلاشهایی داشت و آقای پوتین در سایه افزایش قیمت نفت و جوانهای به جا مانده از کگب توانست روسیه را به یک قدرت تبدیل کند. چین هم که از ابتدا هدفگذاری کرده بود در سال ۲۰۲۵ به قدرت اول اقتصادی دنیا برسد و امروز بعضا از او به عنوان قدرت دوم یاد میشود و این یعنی تا حدی به اهداف خود نزدیک شده است. بنابراین شاهدیم که آمریکا در تلاش است تا هر یک از اینها را به نوعی زمینگیر کند. روسیه را تحریم کرده، اروپا را با افزایش ملیگرایی در کشورهای مختلف مثل آلمان، اسپانیا و… تضعیف کرده و البته با توجه به مساله برگزیت تا حدی به اهداف خود نزدیک شده است. از سوی دیگر آمریکا با چین در حوزه اقتصاد پنچه در پنجه انداخته است.
آمریکا فکر میکرد ادامه این روند به زیان آمریکاست. به همین خاطر ترامپ موضوع آمریکا در اولویت نخست را مطرح کرد. از طرف دیگر کشورهای توسعهیافته مثل هند، آلمان و برزیل مطالبه سهم کردند یعنی بعضا شاهد بودیم که آلمان و ژاپن متقاضی افزایش حق وتو در شورای امنیت شدند. همه این حرکتها نشاندهنده این است که دنیا به سمت شرایط و قطببندیهای جدیدی پیش میرود. آمریکا نیز میخواهد با در نظر داشتن منافع خود از موقعیت برتر در دنیا پایین نیاید.»سفیر پیشین ایران در لندن در پاسخ به اینکه آیا مانور ایران، چین و روسیه نشانهای از شکلگیری قطببندیهای جدید است، گفت: «آمریکا تلاش میکند از قافله رشد که خیلی قطبهای قدرت به سوی آن حرکت میکنند، عقب نماند و موقعیت خود را حفظ کند. به این خاطر میخواهد نیروهای خود را به شرق و شرق دور ببرد و خود را از این منطقه خلاص کند اما شاهدیم که عملا نتوانسته و سیاست خارجی او در حوزه ایران و منطقه خاورمیانه عملا با اشکالاتی مواجه شده و او هر چه در چنته داشت به کار برد تا از ایران امتیازگیری کند و در این بعد هم ناموفق بوده است. البته بهتر است بگوییم که تحقیر هم شد. کشتی انگلیسی در اینجا توقیف شد، به تاسیسات آرامکو حمله شد، در یمن، لبنان و سوریه عملا موفق نبود و نتیجهای که میخواست حاصل نشد بنابراین برای امنیت منطقه بحث امنیت آبراه خلیجفارس را طرح کرد که با اقبال کمی مواجه شد. انگلیس، استرالیا و اخیرا چند کشور دیگر مثل ژاپن تا حدی همراهی کردند. در این شرایط وقتی چین و روسیه در یک رزمایش مشترک با ایران حضور پیدا کردند به دنیا شوک وارد شد.
این مانور در واقع یعنی در مقابل آن جبههگیری، یک جبههگیری ثانویه رخ داده که قدرتمندتر نیز است. به عبارتی میتوان گفت که پیام این مانور شکست و محدودیت بیشتر آمریکاست زیرا او هرچه در چنته داشت را به کار برد و نتوانست موفق باشد.
شاید برخی این رزمایش را مقدمه افزایش تنشها در منطقه بدانند اما این طور نیست. این آمریکاست که همیشه تلاش کرده ایران را متوقف کند. آمریکا میخواهد ایران در لبنان قدرت نداشته باشد اما عملا حزبالله که به عنوان ایران شناخته میشود قدرت نخست لبنان است و حتی نخستوزیری جدید که به جای سعد آمد هم به انتخاب حزبالله روی کار آمد. بنابراین در لبنان اصلا موافق نبود. در بحث سوریه هم همه میگفتند اسد برود و فقط ایران میگفت اسد بماند و اسد ماند. در واقع با وجود همه مشکلات باقی مانده به خصوص در ادلب در مجموع آنچه ایران میخواست رخ داد. در عراق هم به همین ترتیب، تلاش آمریکا این بود که حتی اعتراضات اخیر که رد پای خودشان هم در آن دیده میشد، ایران را منکوب کنند. همچنین مدتهاست که در یمن تلاش میکنند، آنچه میخواهند رخ دهد و در آنجا هم نشد. وضعیت افغانستان هم که روشنتر است. بنابراین آمریکا عملا موفق نبوده تا بنا بر این خواست در آبراه دریایی قدرتنمایی کند و این مانور جلوی آن را میگیرد.
به اعتقاد نگارنده، این مانور موجب کاهش تنشها خواهد شد. چنانچه بعد از قدرتنمایی اتفاق افتاده و حمله به آرامکو دیدیم که امارات نیروهای خود را پس کشید و درصدد بهبود رابطه با ایران برآمد. حتی شنیده شده که خود عربستان هم فیتیله را پایین میآرود و پیامهایی را توسط نخستوزیر پاکستان و عادل المهدی فرستاد. همه اینها نشان میدهد که به نتیجه رسیده و میخواهند سطح تنش را پایین آورند. بر این اساس میتوان گفت قدرتنماییای که رخ میدهد بیشتر در راستای تنشزدایی است. الی یک نقطه که آن هم نتانیاهو و اسراییل است که کاملا احساس خطر میکند و از این به بعد هم حتما به تحریکات خود ادامه خواهد داد.
دیگر مساله حائز اهمیت در این رزمایش همکاری ایران با روسیه و حضور این کشور در خلیج فارس است. روسیه سالها یا حتی قرنهاست که دلش میخواسته وارد خلیجفارس شود و این فرصت خوبی است که از این موقعیت در جهت منافع خود استفاده کند. اما اینکه ایران به او میدان دهد تا وارد این فضا شود و در عین حال منافع ایران حفظ شود به عهده ماست. باید حواسمان باشد که روسیه نیروهای خود را در خلیجفارس بچیند و برود و در مقطعی هم دست ما را خالی گذارد. در سوریه هم این قضایا پیش آمد و ما با هم زاویه پیدا کردیم. برای اینکه در خلیجفارس که مهمتر و حساستر است این زاویه را نداشته باشیم باید حواسمان به روسها و چینیها باشد. اینطور نباید باشد که دیگران بیایند و بهرهبرداریهای خود را کنند و آخر کار دست ما خالی بماند.
کد مطلب: 146543
آدرس مطلب: http://www.asretaadol.ir/note/146543/معادلات-جدید-منطقه
عصر تعادل
http://www.asretaadol.ir