صراحت به جای مصلحتاندیشی دلواپسان
تاریخ انتشار
دوشنبه ۲۸ ارديبهشت ۱۳۹۴ ساعت ۱۰:۲۴
«از تلغراف تا تلگرام» عنوان يادداشت روز روزنامه فرهيختگان به قلم سيدحميد متقي است که ميتوانيد آن را در ادامه بخوانيد:
در روزهاي اخير سه حادثه در سه گوشه ايران با موضوعات متفاوت اما با نتايج کموبيش مشابه فضاي اجتماعي، سياسي و رسانهاي کشور را تحت تاثير خود قرار داد.
رويدادهايي که با وجود اهميتهاي خبري احتمالي در کمتر کشوري به چالش امنيتي بدل ميشود، اما متاسفانه در اين سرزمين پرگهر در کمتر از چند دقيقه به يکي از دردسرهاي بزرگ دولتمردان ملي و محلي تبديل شد. احتمالا شما هم اين سه ماجرا را حدس زده باشيد.
نخستين مورد سقوط ميهماندار هتل تاراي مهاباد از پنجره يکي از سوئيتهاي اين هتل بود؛ رويداد تلخي که مرگ خانم ميهماندار را در پي داشت، اما اين ضايعه پايان ماجرا نبود و در کمتر از چند ساعت اين رويداد با سکوت مسئولان و شايعهسازيهاي صورت گرفته به چالشي امنيتي با هزينههاي زياد براي شهروندان، دولت و بخش خصوصي بدل شد.
ماجراي دوم اما در جنوبشرقي کشور رخ داد. به گزارش خبرگزاريها حدود يک هفته پيش ماموران پليس به تعقيب يک خودروي گازوئيلکش به محدوده جاده ايرانشهر به روستاي «کريمآباد» رسيدند. در اين محدوده که در شهر «محمدان» واقع شده در پي تيراندازي پليس، خودروي گازوئيلکش طعمه حريق شد و راننده جان سپرد. در پي اين حادثه، مردم روستا که به نظر ميرسد از اقوام اين راننده بودند به دور خودرو جمع شده و سپس در حاشيه بزرگراه ايرانشهر - بمپور تجمع کرده و مانع از عبور و مرور عادي خودروها ميشوند. در ابتدا بزرگان و ريشسفيدان موفق به آرامکردن مردم نشدند و حاضران با انتقال جسد راننده خودروي گازوئيلکش به سمت پاسگاه نيروي انتظامي فضاي ملتهبي را رقم زدند. در اين فضا ماموران ناجا براي دورکردن اجتماعکنندگان اقدام به تيراندازي هوايي کردند و در ادامه خودروهاي شهرداري محمدان از سوي معترضان به کشتهشدن راننده، به آتش کشيده شد. سرانجام در حالي که اين اتفاق در حال تبديل شدن به چالش امنيتي غيرقابلپيشبيني بود، با تدبير برخي از مقامات محلي و ريشسفيدي بزرگان منطقه تجمع مردم خاتمه يافت.
اتفاق سوم را هم که همگي به صورت زنده از سيماي جمهوري اسلامي عصر جمعه مشاهده کرديم. در حالي که شهروندان ايراني با توجه به برد سپاهان و تساوي تراکتورسازي انتظار داشتند، با پايان مسابقات ليگ برتر شاهد لبخند اصفهانيها و اشک تبريزيها باشند، در اتفاقي که فقط در فيلمهاي فانتزي و سوررئال قابل تصور بود، با ناباوري شاهد پايکوبي به تعبير گزارشگر سيما، نايبقهرماني سرخپوشان تبريزي بوديم. تراژدي اعصابخردکني که اگرچه در سيما در کمتر از دو دقيقه به مدد دستور احتمالي ناظر پخش قطع شد، اما در تبريز و شبکههاي اجتماعي تا ساعتها ادامه داشت.
شايد قرار دادن اين سه رويداد در کنار هم غريب به نظر آيد، اما اگر کمي با مداقه به آن نگريسته شود، نوعي شباهت تاسفآور در آن قابل کشف است. سه اتفاقي که ميتوانست با مديريتي منطقي و اعتماد به شعور ملت با کمترين هزينه ممکن حل شود، با برخي نگاههاي امنيتي و البته دلسوزانه با روشي قيممآبانه به مردمي که پس از انقلاب مشروطه به زبانهاي مختلف به مديران اين کهنديار اعلام کردهاند که ديگر رعيت و صغير نيستند، به گرهاي بدل شد که در برخي موارد مجبور شديم بهجاي دست با دندان آن را باز کنيم.
متاسفانه استفاده از روشهاي منسوخ مديريت اطلاعات که خاص دوره ما قبل تلگراف است، در دوران «وايبر» و«تلگرام» عملا نشان از آن دارد که نگاه بسياري از مديران کشور کهنه است. اگر در بازي روز جمعه برخي عزيزان دلواپس بهجاي مصلحتانديشي احتمالي نتيجه را صريح به تماشاگران هيجانزده ميگفتند، چه ميشد؟ احتمالا چند صندلي ورزشگاه آسيب ميديد اما به اعتماد شهروندان حامي تيم تراکتورسازي خدشهاي وارد نميآمد. درباره حادثه ايرانشهر و مهاباد نيز با کمي خويشتنداري و اطلاعرساني دقيق مطمئنا شاهد اين همه هزينه نميبوديم.
در پايان به بسياري از مديران کشور که قاعدتا دلسوز ملک و ملت هستند نيز توصيه ميشود که مشي مديريتي خود را با جهشهاي تکنولوژيک بهروز کنيد.
در روزهاي اخير سه حادثه در سه گوشه ايران با موضوعات متفاوت اما با نتايج کموبيش مشابه فضاي اجتماعي، سياسي و رسانهاي کشور را تحت تاثير خود قرار داد.
رويدادهايي که با وجود اهميتهاي خبري احتمالي در کمتر کشوري به چالش امنيتي بدل ميشود، اما متاسفانه در اين سرزمين پرگهر در کمتر از چند دقيقه به يکي از دردسرهاي بزرگ دولتمردان ملي و محلي تبديل شد. احتمالا شما هم اين سه ماجرا را حدس زده باشيد.
نخستين مورد سقوط ميهماندار هتل تاراي مهاباد از پنجره يکي از سوئيتهاي اين هتل بود؛ رويداد تلخي که مرگ خانم ميهماندار را در پي داشت، اما اين ضايعه پايان ماجرا نبود و در کمتر از چند ساعت اين رويداد با سکوت مسئولان و شايعهسازيهاي صورت گرفته به چالشي امنيتي با هزينههاي زياد براي شهروندان، دولت و بخش خصوصي بدل شد.
ماجراي دوم اما در جنوبشرقي کشور رخ داد. به گزارش خبرگزاريها حدود يک هفته پيش ماموران پليس به تعقيب يک خودروي گازوئيلکش به محدوده جاده ايرانشهر به روستاي «کريمآباد» رسيدند. در اين محدوده که در شهر «محمدان» واقع شده در پي تيراندازي پليس، خودروي گازوئيلکش طعمه حريق شد و راننده جان سپرد. در پي اين حادثه، مردم روستا که به نظر ميرسد از اقوام اين راننده بودند به دور خودرو جمع شده و سپس در حاشيه بزرگراه ايرانشهر - بمپور تجمع کرده و مانع از عبور و مرور عادي خودروها ميشوند. در ابتدا بزرگان و ريشسفيدان موفق به آرامکردن مردم نشدند و حاضران با انتقال جسد راننده خودروي گازوئيلکش به سمت پاسگاه نيروي انتظامي فضاي ملتهبي را رقم زدند. در اين فضا ماموران ناجا براي دورکردن اجتماعکنندگان اقدام به تيراندازي هوايي کردند و در ادامه خودروهاي شهرداري محمدان از سوي معترضان به کشتهشدن راننده، به آتش کشيده شد. سرانجام در حالي که اين اتفاق در حال تبديل شدن به چالش امنيتي غيرقابلپيشبيني بود، با تدبير برخي از مقامات محلي و ريشسفيدي بزرگان منطقه تجمع مردم خاتمه يافت.
اتفاق سوم را هم که همگي به صورت زنده از سيماي جمهوري اسلامي عصر جمعه مشاهده کرديم. در حالي که شهروندان ايراني با توجه به برد سپاهان و تساوي تراکتورسازي انتظار داشتند، با پايان مسابقات ليگ برتر شاهد لبخند اصفهانيها و اشک تبريزيها باشند، در اتفاقي که فقط در فيلمهاي فانتزي و سوررئال قابل تصور بود، با ناباوري شاهد پايکوبي به تعبير گزارشگر سيما، نايبقهرماني سرخپوشان تبريزي بوديم. تراژدي اعصابخردکني که اگرچه در سيما در کمتر از دو دقيقه به مدد دستور احتمالي ناظر پخش قطع شد، اما در تبريز و شبکههاي اجتماعي تا ساعتها ادامه داشت.
شايد قرار دادن اين سه رويداد در کنار هم غريب به نظر آيد، اما اگر کمي با مداقه به آن نگريسته شود، نوعي شباهت تاسفآور در آن قابل کشف است. سه اتفاقي که ميتوانست با مديريتي منطقي و اعتماد به شعور ملت با کمترين هزينه ممکن حل شود، با برخي نگاههاي امنيتي و البته دلسوزانه با روشي قيممآبانه به مردمي که پس از انقلاب مشروطه به زبانهاي مختلف به مديران اين کهنديار اعلام کردهاند که ديگر رعيت و صغير نيستند، به گرهاي بدل شد که در برخي موارد مجبور شديم بهجاي دست با دندان آن را باز کنيم.
متاسفانه استفاده از روشهاي منسوخ مديريت اطلاعات که خاص دوره ما قبل تلگراف است، در دوران «وايبر» و«تلگرام» عملا نشان از آن دارد که نگاه بسياري از مديران کشور کهنه است. اگر در بازي روز جمعه برخي عزيزان دلواپس بهجاي مصلحتانديشي احتمالي نتيجه را صريح به تماشاگران هيجانزده ميگفتند، چه ميشد؟ احتمالا چند صندلي ورزشگاه آسيب ميديد اما به اعتماد شهروندان حامي تيم تراکتورسازي خدشهاي وارد نميآمد. درباره حادثه ايرانشهر و مهاباد نيز با کمي خويشتنداري و اطلاعرساني دقيق مطمئنا شاهد اين همه هزينه نميبوديم.
در پايان به بسياري از مديران کشور که قاعدتا دلسوز ملک و ملت هستند نيز توصيه ميشود که مشي مديريتي خود را با جهشهاي تکنولوژيک بهروز کنيد.