ورود گردشگر عزیز ممنوع
تاریخ انتشار
سه شنبه ۳ شهريور ۱۳۹۴ ساعت ۱۹:۰۹
حالا که به یمن گشایش دیپلماتیک، تفاهمنامه پشت تفاهمنامه امضا میکنیم و گردشگرها همه چمدان بسته پشت مرزها صف کشیدهاند، بد نیست بدانیم که ما سالهاست مسافر خارجی به چشم ندیدهایم و هر لحظه ممکن است کار نسنجیدهای بکنیم که خدای ناکرده توی ذوقشان بخورد. من دقیقاً نمیدانم با یک گردشگر خارجی چه باید کرد اما فهرستی تهیه کردهام از کارهایی که نباید کرد. شک نکنید که مبادرت به هریک از این امور تبعات جبرانناپذیری خواهد داشت. من آنچه شرط بلاغ است با تو میگویم و امیدوارم که پند گیرید
نه ملال:
۱- به هیچ گردشگری اجازه ندهید از متروی تهران استفاده کند. با آن همه دمپایی فروش و آدامس فروش و باتری و کیسه زباله و جوراب و ژیلت و بادکنک و کمربند و تفنگ حبابساز و هزار چیز فروش دیگر که هر کدام به آیینی و شعر و ترانهای جلب مشتری میکنند، خودتان ملاحظه بفرمایید که گردشگر وارد چه فضای هش الهفتی خواهد شد؛ خودشان میگویند «گروتسک» یعنی تعلیق حس. البته این را هم شنیدهایم که زندگی خودشان تا چه اندازه یکنواخت و بی مزه است و آن همه پول خرج میکنند برای چند دقیقه هیجان اما دیگر نه تا این حد.
۲- ملاحظه بفرمایید که توریست غربی بنا به آنچه از سلف خود درباره ایران خوانده یعنی ازهاینریش بروگش و اشتفان کاکاش و فرد ریچاردز و شاردن و جیمز موریه و ادوارد براون و دیگران و دیگران بازارهای ایرانی را مجموعهای از عوامل تولید در کنار یکدیگر میشناسد؛ از رنگرزی و پنبه زنی و خراطی و قلمزنی گرفته تا جاجیم بافی و لحاف دوزی و چه و چه. خلاصه اینکه اگر میهمان چشم آبی ما را بردید بازار تهران و دید رسماً جز بنکداری وسایل بنجل چینی چیزی نیست حسابی توی ذوقاش میخورد. از ما گفتن دور بازار را
خط بکشید.
۳- برادر من برندارید گردشگر خارجی را ببرید قیطریه و تجریش و نیاوران که ببینید ماشاءالله چه آپارتمانهای شیکی داریم و چه برجی زدهایم عینهو لوله پلیکا. خارجی مادر مرده دنبال محله عودلاجان و دروازه غار و صابونپزخانه و پامنار و ... ولش کنید اصلاً اجازه ندهید حتی یک گردشگر پایش را تهران بگذارد. محله عودلاجانی نمانده، گود عربها و صابون پزخانه کجا بود. ولش کنید.
۴- اگر گفتند میخواهیم قنات ببینیم و اینکه ایرانیها چطور از هزاران سال پیش آب را مدیریت کردهاند و آفرین به خشایارشا که دانته آنطور در کمدی الهیاش به خاطر حفر کانال سوئز او را ستوده و چه و چه. خودتان را به نشنیدن بزنید. اگر خیلی اصرار کردند، توی هواپیما به خلبان بگویید کمی هواپیما را یکوری کند، از آن بالا چند تا تپه نشانشان بدهید که مثلا قنات است. فرد ریچاردز هم وقتی از تهران به مشهد میرفت قنات را با همان تپههای دستساز دیده بود و این توصیف چندان هم برایشان ناآشنا نیست.
۵- مراقب باشید هوس قبر کوروش و اینجور جاها را نکنند. بعد میروند هزار جور گله میکنند که چطور به خاطر فلان سد گلسنگ زده و چه میدانم دور و برش کارخانه بلال درست کردهاند و از این جور حرفها. به کسی چه ربطی دارد قبر خودمان است به خودمان هم مربوط است. از طرفهای طاق بستان هم یک وقت رد نشوید میبینند دریاچه خشکیده فردا توی روزنامههایشان هزار جور سیاهنمایی میکنند.
۶- اگر هوس باغ ملی کردند... معذرت میخواهم خودتان که میدانید معتادان و ولگردهای عاطل و باطل در این چند سال چطور یراقآلات در را به خاطر چند تومان پول مس و برنج کندهاند. لاکردار در به آن بلندی را هم نمیشود با به صفکردن چند نفر به بهانه خوشآمدگویی پوشاند. این غربی جماعت هم که یکسره چشمشان باز است و ریز به ریز همه چیز را میبینند. به نظرم باغ ملی از آن پشت هم باید دری داشته باشد. اگر هست از سمت کوچههای آن پشت تو بروید که کچلی دروازه
سوژه نشود.
۷ - سمت تخت سلیمان هم نبریدشان که بوی گوگرد و چشمههای آب گرم ول شده که دور و برشان را با گونی پوشاندهاند حسابی حالشان را میگیرد. نظر من را میپرسید مستقیم همه را ببرید وسط کویر به ستارهها زل بزنند و با آش دوغ و ترخینه پذیرایی کنید و به یکی هم بگویید برایشان هزارویکشب بخواند.
* محمد مطلق
نه ملال:
۱- به هیچ گردشگری اجازه ندهید از متروی تهران استفاده کند. با آن همه دمپایی فروش و آدامس فروش و باتری و کیسه زباله و جوراب و ژیلت و بادکنک و کمربند و تفنگ حبابساز و هزار چیز فروش دیگر که هر کدام به آیینی و شعر و ترانهای جلب مشتری میکنند، خودتان ملاحظه بفرمایید که گردشگر وارد چه فضای هش الهفتی خواهد شد؛ خودشان میگویند «گروتسک» یعنی تعلیق حس. البته این را هم شنیدهایم که زندگی خودشان تا چه اندازه یکنواخت و بی مزه است و آن همه پول خرج میکنند برای چند دقیقه هیجان اما دیگر نه تا این حد.
۲- ملاحظه بفرمایید که توریست غربی بنا به آنچه از سلف خود درباره ایران خوانده یعنی ازهاینریش بروگش و اشتفان کاکاش و فرد ریچاردز و شاردن و جیمز موریه و ادوارد براون و دیگران و دیگران بازارهای ایرانی را مجموعهای از عوامل تولید در کنار یکدیگر میشناسد؛ از رنگرزی و پنبه زنی و خراطی و قلمزنی گرفته تا جاجیم بافی و لحاف دوزی و چه و چه. خلاصه اینکه اگر میهمان چشم آبی ما را بردید بازار تهران و دید رسماً جز بنکداری وسایل بنجل چینی چیزی نیست حسابی توی ذوقاش میخورد. از ما گفتن دور بازار را
خط بکشید.
۳- برادر من برندارید گردشگر خارجی را ببرید قیطریه و تجریش و نیاوران که ببینید ماشاءالله چه آپارتمانهای شیکی داریم و چه برجی زدهایم عینهو لوله پلیکا. خارجی مادر مرده دنبال محله عودلاجان و دروازه غار و صابونپزخانه و پامنار و ... ولش کنید اصلاً اجازه ندهید حتی یک گردشگر پایش را تهران بگذارد. محله عودلاجانی نمانده، گود عربها و صابون پزخانه کجا بود. ولش کنید.
۴- اگر گفتند میخواهیم قنات ببینیم و اینکه ایرانیها چطور از هزاران سال پیش آب را مدیریت کردهاند و آفرین به خشایارشا که دانته آنطور در کمدی الهیاش به خاطر حفر کانال سوئز او را ستوده و چه و چه. خودتان را به نشنیدن بزنید. اگر خیلی اصرار کردند، توی هواپیما به خلبان بگویید کمی هواپیما را یکوری کند، از آن بالا چند تا تپه نشانشان بدهید که مثلا قنات است. فرد ریچاردز هم وقتی از تهران به مشهد میرفت قنات را با همان تپههای دستساز دیده بود و این توصیف چندان هم برایشان ناآشنا نیست.
۵- مراقب باشید هوس قبر کوروش و اینجور جاها را نکنند. بعد میروند هزار جور گله میکنند که چطور به خاطر فلان سد گلسنگ زده و چه میدانم دور و برش کارخانه بلال درست کردهاند و از این جور حرفها. به کسی چه ربطی دارد قبر خودمان است به خودمان هم مربوط است. از طرفهای طاق بستان هم یک وقت رد نشوید میبینند دریاچه خشکیده فردا توی روزنامههایشان هزار جور سیاهنمایی میکنند.
۶- اگر هوس باغ ملی کردند... معذرت میخواهم خودتان که میدانید معتادان و ولگردهای عاطل و باطل در این چند سال چطور یراقآلات در را به خاطر چند تومان پول مس و برنج کندهاند. لاکردار در به آن بلندی را هم نمیشود با به صفکردن چند نفر به بهانه خوشآمدگویی پوشاند. این غربی جماعت هم که یکسره چشمشان باز است و ریز به ریز همه چیز را میبینند. به نظرم باغ ملی از آن پشت هم باید دری داشته باشد. اگر هست از سمت کوچههای آن پشت تو بروید که کچلی دروازه
سوژه نشود.
۷ - سمت تخت سلیمان هم نبریدشان که بوی گوگرد و چشمههای آب گرم ول شده که دور و برشان را با گونی پوشاندهاند حسابی حالشان را میگیرد. نظر من را میپرسید مستقیم همه را ببرید وسط کویر به ستارهها زل بزنند و با آش دوغ و ترخینه پذیرایی کنید و به یکی هم بگویید برایشان هزارویکشب بخواند.
* محمد مطلق
مرجع : روزنامه ایران