فرهنگ جهاد: یک چشمانداز الهیات عملی برای داعش
آمریکا به دنبال ایجاد کمپین های مذهبی
تاریخ انتشار
دوشنبه ۱۰ خرداد ۱۳۹۵ ساعت ۱۴:۱۲
عصر تعادل – مقاله حاضر از Joel Day و Scott Kleinmann ،مقاله ای بسیار خواندنی در نقد و تحلیل رویکردهای سیاسی و استراتژیک نسبت به ماهیت و عملکرد گروه های تروریستی نظیر داعش است. نویسندگان آمریکایی این مقاله معتقدند رویکرد آمریکا و سایر دشمنان داعش نباید تخریب و دشمنی با اسلام باشد بلکه درست برعکس باید مواضعی بازاندیشانه درباره اسلام و ماهیت ضد اسلامی این گروه ها که با نام اسلام دست به خشونت می زنند اتخاذ کرد . در ایالات متحده اعضا و هواداران حزب جمهوری خواه – به ویژه – عملکرد داعش را در نسبت مستقیم با اندیشه اسلامی تفسیر می کنند. این مقاله که عصر تعادل آن را ترجمه کرده ، نشان می دهد که در آمریکا تکاپوهای زیادی برای بازاندیشی در شناخت داعش و گروه های افراطی اسلامگرا شکل گرفته است.در ادامه ترجمه مقاله مورد اشاره را می خوانید:
رئیس جمهور، باراک اوباما، در موضع اخیر خود به این امر تاکید کرد که ما نباید داعش را یک دولت "اسلامی" بنامیم. او در این باره گوشزد کرد که "نیازی نیست تا با نشان دادن اینکه ما در برابر داعش جدی هستیم، آنها را بزرگ جلوه دهیم.... یعنی با بازتاب دادن این دروغ که داعش بهنوعی نمایندة یکی از مذاهب بزرگ جهانی است." جمهوریخواهان در واکنش به این امر، سریعاً ادعا کردند که "خواسته واقعی داعش همان اسلام افراطی است". اگرچه رویکرد اوباما نشان میدهد که چطور این کشتارها به دور از مسیر اصلی اسلام هستند، اما غیر قابل انکار است که داعش و یک چنین گروههایی خودشان را به عنوان طلایهداران اسلام جا میزنند. این مبارزان در مورد هویت اسلامیشان جدی هستند. نپرداختن به این بنیادهای اندیشهای و خیالی به نظر میرسد که به کلی ما را در مورد دشمن دچار سوء تعبیر کرده و در مقابله با آنها، ما را دچار اشتباه میسازد.
در اینجا بحث صرفاً بر سر یک مسئلة معناشناختی نیست، بلکه خطمشیهای سیاسی دنیای واقعی از هر جنبه از این بحث قابل نتیجهگیری است. سخنان ترامپ، مبنی بر مکث و تمرکز بر روی پناهندههای مسلمان در ادامة این استدلال واقع شده است که داعش فینفسه یک دولت اسلامی است. کسانی که این پیوند مذهبی را نادیده میانگارند به ظاهر اظهار میدارند که امور مذهبی، بهطرز جادوئی بر ایدئولوژی خشونت پایان خواهند بخشید. اما یک سیاست جدی میبایست از میان این پارادوکس، راه سومی را پیدا کنند که یک مباحثة جدی در مورد ماهیت اندیشهای این دست گروههای تروریستی مطرح سازد؛ بهطوریکه بتواند هم زمان از گروههای تروریستی در برابر مخاطبین مذهبی، مشروعیتزدایی کند. ما به جای تبلیغ سکولاریسم غربی، به برنامههایی با هدف کمک به رهبران جوامع مذهبی نیاز داریم که بتوانند روشن سازند که چطور داعش مذاهب آنها را تحریف، لکهدار و آلوده میسازد. چنانکه اخیراً در مقالهای با عنوان «چشماندازهای تروریسم» این بحث به میان آمده است که کمپینهای مبارزه با افراطگرایی، میبایست در مورد آموزههای اسلامی و تحریفات داعش ـ طی یک فرایند رادیکالسازی مذهب- بحث کند.
ما بهجای محکومیت صرف خشونت، باید نهادهای مذهبی قویتر و عمیقتر ایجاد کنیم و مستقیماً اجزای شبه-فرهنگی و فرقهای مانند این گروههای تروریستی را از خط اصلی اسلام منفک سازیم.
مشاهدة این گروهها از دریچة الهیات عملی، یک راه منحصر به فرد برای پر کردن شکافی در نامگذاری این بحث است –یعنی اعتبار بخشیدن به پیبندهای مذهبی این گروهها و در عین حال امتناع ورزیدن از مشروعیتبخشی به اعمالشان تحت لوای "اسلام". یک زاویه نگاه الهیات عملی، راه جدیدی را برای ارزیابی الگوهای تروریسم به تحلیلگران خواهد بخشید. برای مثال، یک الگوی قابل مشاهدة کلیدی این است که این گروهها در عمل، خودشان را از اعمال اصلی مذهبی جدا کرده و آلترناتیوها و بدیلهای خود را به جای آن مینشانند. بسیاری از این گروههای تروریستی، در تفاسیرشان از قانون و اختیارات، خود را از ارتدوکسها جدا میکنند. مثلاً در چارچوب رسمی عقاید داعش، بیعت با البغدادی –یک رافضی- جزء" 6 رکن" اصلی و اجباری به حساب میآید. این التزام به بیعت چیزی است که از نص صریح متون اسلامی به دور است. این دست از امور قابل مشاهده در این گروهها به ما اجازه میدهند تا آنها را ذیل عنوان یک "فرقه" خطاب کنیم.
مشاهدة اعمال و فعالیتهای این فرقهها به ما کمک میکنند تا دریابیم که چطور آنها در قالب یک هویت گروهی از خطوط اصلی اسلام منفک میشوند. فرقهها اغلب از لحاظ اجتماعی، اعضای آتی خود را در یک محفظه قرار میدهند و آنها را از پیوندهای اجتماعیشان جدا کرده و ارتباطهای جعلی جدیدی را درون یک نهضت ایجاد میکنند. تحقیقات نشان میدهند که این عمل گسست اجتماعی برای سربازگیری در گروههایی با چشماندازها و فعالیتهای منحرف بسیار مهم تلقی میشوند. وابستگیهای افراطی فرقهای مانع از زندگی همگانی میشوند. این گسستهای اجتماعی، اعضاء را از تاثیرات بیرونی محروم میسازند و بر رفتارهای منحرف آنها، درون یک چنین گروههایی سرپوش میگذارند.
در مورد ISIS، اعضای آن از بسیاری از کارهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی مشارکتی محروم شدهاند: این جنگ تریلیونها دلار از زیرساختها را از میان برده و از آن طرف طرز حکومت نادرست دولت بعثی، هزاران نفر از افسران نظامی سنی را خانهنشین، بیکار و تحقیر کرد.
افعال کسانی چون دو قاتل سان برناردینو نیز در این مورد آموزنده هستند. تحقیقات نشان دادهاند که قاتلان تحمل اندکی در مورد سبک زندگی "کافران" از خود نشان میدادند و از طرفی دیگر از اعمال و فعالیتهای بیشور و اشتیاق مسلمانان نیز راضی نبودند. و همین امر باعث شد تا آنها از مسجد و از اجتماعات نمازگزاران و از جریان اصلی ایمان دور شوند. در عوض، آنها شروع به پیگیری پروپاگاندا و تبلیغات آنلاینی کردند تا به چارچوبهای تفاسیر خود اعتبار ببخشند و در نهایت با البغدادی بیعت کردند. این امر نشان میدهد که مالک و فاروق، نهتنها اسلامی نیستند و متعهد به مبارزه با جامعة مومنان بودند، بلکه آنها شبه-فرقة منحصر به خود را داشتند.
پس راه پایانبخشی به افراطگرایی خشونتآمیز، صرفاً بیاهمیت جلوهدادن ماهیت مذهبی تروریسم نیست؛ بلکه بررسی جدی اعمال قابل مشاهدة این گروههای افراطی است. زیرا این آئینها و رفتارها هستند که هویت را برمیسازند. بنابراین وظیفة اصلی ما، تشکیل کمپینهایی با مرکزیت تقدس اجتماعات اسلامی و سنتهای غنی ارتدوکس است. زیرا انکار طبیعت مذهبی داعش و القاعده، ما را در تشخیص تهدیدی که با آن روبرو هستیم به اشتباه دچار میسازد و آلترناتیو بهتر، تقدیس و بازتاسیس مساجدی است تا از این طریق این گروهها را از نقض آئینها و رفتارهای اسلامی دور نگه داریم.
منبع:
https://politicalviolenceataglance.org/2016/01/22/the-cult-of-jihad-a-practical-theology-perspective-on-isis/
رئیس جمهور، باراک اوباما، در موضع اخیر خود به این امر تاکید کرد که ما نباید داعش را یک دولت "اسلامی" بنامیم. او در این باره گوشزد کرد که "نیازی نیست تا با نشان دادن اینکه ما در برابر داعش جدی هستیم، آنها را بزرگ جلوه دهیم.... یعنی با بازتاب دادن این دروغ که داعش بهنوعی نمایندة یکی از مذاهب بزرگ جهانی است." جمهوریخواهان در واکنش به این امر، سریعاً ادعا کردند که "خواسته واقعی داعش همان اسلام افراطی است". اگرچه رویکرد اوباما نشان میدهد که چطور این کشتارها به دور از مسیر اصلی اسلام هستند، اما غیر قابل انکار است که داعش و یک چنین گروههایی خودشان را به عنوان طلایهداران اسلام جا میزنند. این مبارزان در مورد هویت اسلامیشان جدی هستند. نپرداختن به این بنیادهای اندیشهای و خیالی به نظر میرسد که به کلی ما را در مورد دشمن دچار سوء تعبیر کرده و در مقابله با آنها، ما را دچار اشتباه میسازد.
در اینجا بحث صرفاً بر سر یک مسئلة معناشناختی نیست، بلکه خطمشیهای سیاسی دنیای واقعی از هر جنبه از این بحث قابل نتیجهگیری است. سخنان ترامپ، مبنی بر مکث و تمرکز بر روی پناهندههای مسلمان در ادامة این استدلال واقع شده است که داعش فینفسه یک دولت اسلامی است. کسانی که این پیوند مذهبی را نادیده میانگارند به ظاهر اظهار میدارند که امور مذهبی، بهطرز جادوئی بر ایدئولوژی خشونت پایان خواهند بخشید. اما یک سیاست جدی میبایست از میان این پارادوکس، راه سومی را پیدا کنند که یک مباحثة جدی در مورد ماهیت اندیشهای این دست گروههای تروریستی مطرح سازد؛ بهطوریکه بتواند هم زمان از گروههای تروریستی در برابر مخاطبین مذهبی، مشروعیتزدایی کند. ما به جای تبلیغ سکولاریسم غربی، به برنامههایی با هدف کمک به رهبران جوامع مذهبی نیاز داریم که بتوانند روشن سازند که چطور داعش مذاهب آنها را تحریف، لکهدار و آلوده میسازد. چنانکه اخیراً در مقالهای با عنوان «چشماندازهای تروریسم» این بحث به میان آمده است که کمپینهای مبارزه با افراطگرایی، میبایست در مورد آموزههای اسلامی و تحریفات داعش ـ طی یک فرایند رادیکالسازی مذهب- بحث کند.
ما بهجای محکومیت صرف خشونت، باید نهادهای مذهبی قویتر و عمیقتر ایجاد کنیم و مستقیماً اجزای شبه-فرهنگی و فرقهای مانند این گروههای تروریستی را از خط اصلی اسلام منفک سازیم.
مشاهدة این گروهها از دریچة الهیات عملی، یک راه منحصر به فرد برای پر کردن شکافی در نامگذاری این بحث است –یعنی اعتبار بخشیدن به پیبندهای مذهبی این گروهها و در عین حال امتناع ورزیدن از مشروعیتبخشی به اعمالشان تحت لوای "اسلام". یک زاویه نگاه الهیات عملی، راه جدیدی را برای ارزیابی الگوهای تروریسم به تحلیلگران خواهد بخشید. برای مثال، یک الگوی قابل مشاهدة کلیدی این است که این گروهها در عمل، خودشان را از اعمال اصلی مذهبی جدا کرده و آلترناتیوها و بدیلهای خود را به جای آن مینشانند. بسیاری از این گروههای تروریستی، در تفاسیرشان از قانون و اختیارات، خود را از ارتدوکسها جدا میکنند. مثلاً در چارچوب رسمی عقاید داعش، بیعت با البغدادی –یک رافضی- جزء" 6 رکن" اصلی و اجباری به حساب میآید. این التزام به بیعت چیزی است که از نص صریح متون اسلامی به دور است. این دست از امور قابل مشاهده در این گروهها به ما اجازه میدهند تا آنها را ذیل عنوان یک "فرقه" خطاب کنیم.
مشاهدة اعمال و فعالیتهای این فرقهها به ما کمک میکنند تا دریابیم که چطور آنها در قالب یک هویت گروهی از خطوط اصلی اسلام منفک میشوند. فرقهها اغلب از لحاظ اجتماعی، اعضای آتی خود را در یک محفظه قرار میدهند و آنها را از پیوندهای اجتماعیشان جدا کرده و ارتباطهای جعلی جدیدی را درون یک نهضت ایجاد میکنند. تحقیقات نشان میدهند که این عمل گسست اجتماعی برای سربازگیری در گروههایی با چشماندازها و فعالیتهای منحرف بسیار مهم تلقی میشوند. وابستگیهای افراطی فرقهای مانع از زندگی همگانی میشوند. این گسستهای اجتماعی، اعضاء را از تاثیرات بیرونی محروم میسازند و بر رفتارهای منحرف آنها، درون یک چنین گروههایی سرپوش میگذارند.
در مورد ISIS، اعضای آن از بسیاری از کارهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی مشارکتی محروم شدهاند: این جنگ تریلیونها دلار از زیرساختها را از میان برده و از آن طرف طرز حکومت نادرست دولت بعثی، هزاران نفر از افسران نظامی سنی را خانهنشین، بیکار و تحقیر کرد.
افعال کسانی چون دو قاتل سان برناردینو نیز در این مورد آموزنده هستند. تحقیقات نشان دادهاند که قاتلان تحمل اندکی در مورد سبک زندگی "کافران" از خود نشان میدادند و از طرفی دیگر از اعمال و فعالیتهای بیشور و اشتیاق مسلمانان نیز راضی نبودند. و همین امر باعث شد تا آنها از مسجد و از اجتماعات نمازگزاران و از جریان اصلی ایمان دور شوند. در عوض، آنها شروع به پیگیری پروپاگاندا و تبلیغات آنلاینی کردند تا به چارچوبهای تفاسیر خود اعتبار ببخشند و در نهایت با البغدادی بیعت کردند. این امر نشان میدهد که مالک و فاروق، نهتنها اسلامی نیستند و متعهد به مبارزه با جامعة مومنان بودند، بلکه آنها شبه-فرقة منحصر به خود را داشتند.
پس راه پایانبخشی به افراطگرایی خشونتآمیز، صرفاً بیاهمیت جلوهدادن ماهیت مذهبی تروریسم نیست؛ بلکه بررسی جدی اعمال قابل مشاهدة این گروههای افراطی است. زیرا این آئینها و رفتارها هستند که هویت را برمیسازند. بنابراین وظیفة اصلی ما، تشکیل کمپینهایی با مرکزیت تقدس اجتماعات اسلامی و سنتهای غنی ارتدوکس است. زیرا انکار طبیعت مذهبی داعش و القاعده، ما را در تشخیص تهدیدی که با آن روبرو هستیم به اشتباه دچار میسازد و آلترناتیو بهتر، تقدیس و بازتاسیس مساجدی است تا از این طریق این گروهها را از نقض آئینها و رفتارهای اسلامی دور نگه داریم.
منبع:
https://politicalviolenceataglance.org/2016/01/22/the-cult-of-jihad-a-practical-theology-perspective-on-isis/