۱

شوخی با اسیدپاشی، زنگ خطری جدی

تاریخ انتشار
شنبه ۲۴ آبان ۱۳۹۳ ساعت ۱۶:۰۷
شوخی با اسیدپاشی، زنگ خطری جدی
نياز آدمي ‌به كسب اطلاعات در دوران‌هاي مختلف تاريخي به شكل‌هاي مختلف بروز كرده و هنوز هم اين نياز وجود دارد. محدود كردن مردم از كسب اطلاعات يا ارائه نكردن به موقع اطلاعات به جامعه همه مواردي است كه مي‌تواند تبعات جدي به‌دنبال داشته باشد. «در فضايي كه بسياري از مسئولان و كارشناسان، رسانه‌ها را عاملي در تشديد بحران‌هاي جامعه مي‌دانند صاحبنظران رسانه اين ادعا را ادعايي بزرگ عنوان مي‌كنند كه رد يا پذيرش آن تنها تحت لواي انجام پژوهش‌هاي جامع امكان‌پذير است. «حسن نمك دوست»، استاد علوم ارتباطات بر اين نكته تاكيد دارد و در كل معتقد است در شرايط ناآرام و هنگام بروز حوادث خاص بايد اطلاعات لازم را به جامعه داد. و با ايجاد خلاء به پروبال گرفتن شايعه و رسانه‌هاي خارجي كمك نكرد. اسيد‌پاشي‌هاي اخير در اصفهان بهانه‌اي بود كه پاي سخن نمك‌دوست بنشينيم و گفته‌هايش را درباره وجوه مختلف نقش رسانه در جامعه بشنويم. در مورد رسانه‌هايي كه هرگز مستقل از جامعه عمل نمي‌كنند و آينه آنچه هستند كه در جامعه رخ مي‌دهد. رسانه‌اي كه نقش مثبتش به‌رغم برخي از انكارها از سوي برخي نهادها، غير قابل چشم پوشي است.

بسياري از مسئولان و كارشناسان معتقدند رسانه‌ها در وخيم‌تر شدن شرايط افكار عمومي هنگام بروز اتفاقات خواص نقش عمده‌اي ايفا مي‌كنند.

اين ادعاي بزرگي است. براي داشتن چنين ادعايي بايد پژوهش شود تا بتوان آن را پذيرفت. حتي اگر بخواهيم اين ادعا را رد كنيم نيز نياز به پژوهش است. كه من اين كار را نكرده‌ام و فكر هم نمي‌كنم پژوهشي در اين راستا انجام شده باشد يا لااقل اگر انجام شده منتشر نشده و در اختيار عموم قرار نگرفته است! به همين خاطر مجبور هستم كه پاسخ كلي بدهم نه پاسخي مشخص و كامل. براي مثال اينكه آيا رسانه‌ها رفتارشان در موضوعات مربوط به پرونده‌هاي قتل منجر به اين شده كه بر تعداد اعدام‌ها افزوده يا از آن كاسته شود؟ يا در مورد اخير مربوط به اسيدپاشي بر اضطراب و نگراني افكار عمومي‌ افزوده يا از آن كاسته است؟! پاسخ كلي اين است كه رسانه‌ها مستقل از جامعه رفتار نمي‌كنند. منظور از جامعه، مردم نيست؛ كل جامعه در ابعاد حكومت، گروه‌هاي اجتماعي و مردم در مقام افراد، رسانه‌ها هستند كه همه اينها باهم يك‌سري تعامل دارند. جهان رسانه، مستقل از جامعه نيست كه ما فكر كنيم رفتاري در رسانه‌ها مي‌كنيم و اين مستقل از جامعه انجام مي‌شود. طبيعي است وقتي جامعه نگران موضوعي است نگراني‌ها در رسانه بازتاب پيدا مي‌كند. كما اينكه اگر جامعه به لحاظ رواني و روان‌شناسي دغدغه خيلي ويژه‌اي نداشته باشد، طبعا در رسانه‌هايش نيز دغدغه زيادي به چشم نمي‌خورد. براي مثال جامعه دانمارك كه جامعه آرامي ا‌ست، صفحات اول رسانه‌هايشان قطعا به تلاطم صفحات اول رسانه‌هاي ما نيست. در نتيجه نمي‌توان گفت ما در رسانه‌ها مي‌نشينيم و جامعه را متلاطم نشان مي‌دهيم. جامعه حتما متلاطم هست كه در رسانه‌ها اين تلاطم ديده مي‌شود! جامعه حتما دچار مشكل هست كه رسانه‌ها اين مشكلات را بازتاب مي‌دهند!

آيا اين مورد ربطي به آزادي مطبوعات دارد؟

اصلا فرقي نمي‌كند كه فضا آزاد باشد يا نه! اساسا براي چه مي‌گويند رسانه‌ها آیينه جامعه هستند؟ فقط اين نيست كه رسانه‌هاي آزاد آيینه جامعه آزاد باشند. بلكه رسانه‌هاي محدود و بسته نيز آيینه جامعه خود هستند. فرض كنيد اگر در جامعه، خبري باشد كه مردم را نگران كند و آن خبر به صورت سيستماتيك در رسانه‌ها يافت نشود، هر ناظري متوجه مي‌شود كه رسانه‌ها تحت فشارند تا آن خبر را منتشر نكند. براي مثال وقتي در شهري آتش‌سوزي رخ مي‌دهد و خبرش در رسانه‌اي نيست، براي مردم ايجاد پرسش مي‌شود و اين نكته مشخص مي‌شود كه حتما فشاري روي رسانه بوده كه از انتشار خبر جلوگيري كرده است. مي‌خواهم بگويم در فضايي كه رسانه محدود مي‌شود تا خبري را منتشر نكند، همان نگفتن، مي‌گويد كه چيزي هست. بنابراين تصور اينكه براي جلوگيري از تلاطم جامعه، رسانه‌ها موضوعي را ننويسند چاره ساز است، تصوري است اشتباه. همين كه نمي‌نويسند ماجراهاي خود را خلق مي‌كند.

اين زمينه زايش شايعه است. اما شايعه چه تبعاتي را به‌دنبال دارد و آيا ندادن اطلاعات به جامعه راهي براي آرام نگاه داشتن آن است؟

اين نكته مانند دو كفه‌ترازوست. براي همه بديهي است و مي‌دانند اگر اطلاعات درست به مردم داده نشود كفه شايعه سنگين مي‌شود. اين موضوع، كاملا مشخص است و قرن‌هاست كه ثابت شده در نبود اطلاعات درست و رسمي‌ شايعه به وجود مي‌آيد و جاي آن اطلاعات را مي‌گيرد. شايعه نيز به‌شدت ظرفيت زاد و ولد دارد. در اين ميان بايد بدانيم اگر اطلاعات نمي‌دهيم تا جامعه نگران نشود، اولا جامعه به واسطه نگراني‌اش به‌دنبال راهي مي‌گردد تا خلاء‌هاي اطلاعاتي‌اش را پر كند، از اين رو خود اطلاعات مي‌سازد – كه همان شايعه است- با آن زندگي مي‌كند و سعي مي‌كند مسائلش را از اين راه و با تصوري كه خود دارد حل و فصل كند. اين اتفاقي است که در نبود ارائه اطلاعات درست به جامعه رخ مي‌دهد. مثال ساده‌اي بياورم؛ پدر من اواخر عمرش نمي‌شنيد. گوشش خيلي سنگين شده بود. ارتباطش با ديگران خيلي كم شده بود. يك بار نشسته بود و سريالي مي‌ديد. پدرم داستاني براي سريال ساخته بود كه هيچ انطباقي با واقعيت داستان سريال نداشت. يعني خودش جاي قهرمان‌هاي داستان ديالوگ خلق كرده بود. به آنها نقش داده بود داستان او كاملا حساب و كتاب داشت و اتفاقا جفت و جور بود. منظومه‌اي كه پدرم ساخته بود منظومه دقيقي بود. مي‌خواهم بگويم وقتي به جامعه اطلاعات داده نمي‌شود جامعه از پردازش كردن متوقف نمي‌شود ،بلكه پردازش خود را مي‌كند. آن وقت مي‌آيد و تخيلات، سوء تفاهم‌ها و برداشت‌هاي شخصي خودش را جاي وقايعي كه اطلاعاتش به او داده نشده مي‌گذارد. به همين خاطر است كه ما اگر اطلاعات ندهيم بازار شايعه رونق مي‌گيرد. چون جامعه آتش دانستن پاسخ مساله‌اي را دارد. وقتي مردم ندانند ابعاد اسيدپاشي تا كجاست و آدم‌هايي كه درگير اين كار هستند به چه نيتي دست به چنين اقدامي ‌مي‌زنند، طبعا ذهنشان خلق كردن را آغاز مي‌كند و به ناچار بر‌اساس آن ساخته و پرداخته‌هاي ذهني خود عمل نيز مي‌كند.

تجربه‌هاي پيشين جامعه چه نقشي در داغ‌تر شدن بازار شايعات و پردازش‌هاي ذهني افراد ايفا مي‌كند؟

اتفاق وقتي مخوف‌تر مي‌شود كه زمينه‌هاي اجتماعي پيشين نيز وجود داشته باشد؛ اتفاقات مشابهي رخ داده باشد، انكارهاي مشابهي صورت گرفته باشد اما در انتها جامعه شاهد آن باشد كه برداشت‌هاي خود نسبت به اطلاعاتي كه داده شده به‌واقعيت نزديك‌تر بوده است. براي مثال در فرهنگ ما ضرب‌المثلي وجود دارد كه مي‌گويد «تا نباشد چيزكي، مردم نگويند چيزها». حال چرا چنين ضرب‌المثلي وجود دارد؟ وقتي چيزي تبديل به ضرب‌المثل مي‌شود يعني فراواني آن رخداد آن قدر زياد بوده كه مي‌شود از آن عبرت گرفت. بنا بر اين جامعه ما جزء عبرت‌هاي تاريخي كه براي خود در قالب ضرب‌المثل آورده اين است كه حتما چيزي هرچند كوچك يا بزرگ وجود دارد كه مردم درباره‌اش سخن مي‌گويند كه اگر نبود حرف و حديثي نيز در ميان نبود. اين جزء تجربه تاريخي ماست. (البته به درستي يا غلطي آن كاري ندارم) مي‌خواهم بگويم چنين تفكر و طرح برداشت‌هاي پيشين وجود دارد و به‌دنبال آن مردم خيال مي‌كنند حتما تعداد زيادي مورد اسيدپاشي وجود داشته كه اكنون به طرح چند مورد اكتفا مي‌شود. بازهم تاكيد مي‌كنم كه به صحت و سقم اين تفكر كاري ندارم و شايد اصلا هيچ موردي وجود نداشته فقط منظور نوع نگرش مردم به رويدادها و انعكاس اطلاعات است.

نكته مهم قابل توجه اين است كه اگر امروز رسانه‌ها و مسئولان از دادن اطلاعات به جامعه به منظور آرام نگاه داشتن آن خودداري كنند و پس از مدتي براي مردم آشكار شود كه حادثه حجمي‌ داشته بزرگتر از آنچه اعلام شده و ارزيابي شايعات درست بوده به لحاظ تاريخي مهر تاييد ديگري بر آن باور قلبي مردم زده‌ايم. بنابراين بار ديگر و در جريان حادثه‌اي ديگر، مردم ابعاد را نسبت به دفعه پيش حتي بزرگتر هم مي‌كنند. براي مثال امروز اعلام مي‌شود موارد اسيد‌پاشي دو نفر بودند و مساله شخصي بوده است. زمان مي‌گذرد و مشخص مي‌شود كه موارد ۱۵ نفر بودند يا فرض كنيد كه مشخص شود اسيدپاشان عضو گروهي بودند دفعه بعد اگر چنين اتفاقي رخ دهد در اذهان مردم ابعاد بزرگتر مي‌شود. اين رفتار و نتيجه‌اي كه به‌دنبال دارد دقيقا مانند آن است كه به جاي رفع مساله‌اي آن را به تعويق بي اندازيم. اين تعويق مشكل گشا نيست بلكه مساله بعدي را سخت‌تر مي‌كند. حتي اگر اطلاعات داده نشود جامعه امروز فراموش مي‌كند اما پس از ۳- ۲ ماه و اگر ساخته‌هايش درست از آب در‌بيايد مي‌گويد ديديد آنچه مي‌گفتيم درست بود!

مثال خيلي ساده‌اي مي‌شود مطرح كرد. در جريان ۱۲۳ ميليارد تومن آقاي فاضل خداداد اعدام شد واكنش‌هاي منفي نسبت به اعدام ايشان به اندازه واكنش‌هاي منفي نسبت به اعدام آقاي اميرخسروي نبود. در ماجراي اميرخسروي بخش قابل‌توجهي از افكار عمومي ‌تحليل و تفسيرهايي راجع به اين موضوع داشتند. برخی او را به عنوان قرباني مي‌ديدند چرا كه در مورد نخست مردم مي‌گفتند چطور فردي كه خارج از كشور بود و به ايران آمد دستگير و اعدام شد اما دست‌اندركار ديگر قضيه آزاد شد؟ اما مورد دوم كه در ايران بود و با اعتماد به نفس رفت باز هم اعدام شد.میزان جرم او موضوع صحبت من نيست و با اين مورد هم كاري ندارم. منظورم اين است كه افكار عمومي‌اتفاقات را در ذهن خود نگاه مي‌دارد و فراموشي كوتاه مدت است. در بلند مدت هنگامي‌ كه حادثه مشابهي رخ مي‌دهد حافظه تاريخي مردم آغاز به‌كار مي‌كند. باتوجه به همه نكاتي كه گفته شد رفتار جامعه امروز، رفتار عجيبي نيست و اين موضوع هيچ رابطه جدي با كار رسانه‌ها هم ندارد.

به جاي گذر از موضوع چه بايد كرد تا بحران دامن‌مان را نگيرد؟

بايد نشست موضوع را زير ذره بين گذاشت و حل‌و‌فصلش كرد. اينكه بگوييم رفتار رسانه‌ها نادرست بوده فقط به تاخير انداختن مساله و فرافكني است. انداختن بار موضوع به دوش چيز ديگري به صورت موهومي ‌است كه اگر اين بررسي و واكاوي انجام نشود دفعه ديگر موضوع به شكل وخيم‌تري در جامعه شكل مي‌گيرد. آن وقت است كه با بحران مواجه مي‌شويم.

در واقعيت نمي‌شود نقش رسانه و لزوم حضور آن در جامعه را منكر شد. اما پرسشي كه مطرح مي‌شود اين است كه درستي ايفاي نقش و بهترين شكل پاسخ دهي رسانه به مردم چگونه است؟

جزو مسئوليت رسانه‌ها و روزنامه نگاران اين است كه حتما به پيامد رفتاري كه انجام مي‌دهند فكر كنند و اين فراتر از موضوع قانون است. قانون آنقدر اهميت ندارد كه وظيفه‌اي كه حرفه ما بر دوشمان مي‌گذارد مهم است. نگاه مسئوليت اجتماعي به روزنامه‌نگاري اين است كه شما در مقام روزنامه‌نگار (در هر سطحي از روزنامه‌نگاري) همواره حس كنيد كه پيامد كاري كه مي‌كنيد براي مردم جامعه چيست؟ يعني من روزنامه‌نگار بايد فكر كنم اگر خبري يا مقاله‌اي يا مصاحبه‌اي مي‌نويسم صرف نظر از اينكه به عنوان يك روزنامه نگار حرفه‌اي را پي مي‌گيرم پيامد اجتماعي آن چيست. اين رفتار به آگاهي جامعه كمك مي‌كند يا نه؟ آيا به كاهش تنش‌ها از جامعه كمك مي‌كند يا نه؟ و آيا به توسعه جامعه كمك مي‌كند يا نه؟ اسم اين را مي‌گذاريم نظام فكري مسئوليت اجتماعي كه بسيار برايمان حائز اهميت نيز هست. بنابراين بدیهي است روزنامه‌نگار بايد فكر كند كه چگونه مي‌تواند در خدمت خير جامعه باشد.

در مورد نوع نگرش ديگر بخش‌هاي جامعه در ارتباط با رسانه چه الزامي‌ وجود دارد؟

ديگر بخش‌هاي جامعه نيز بايد همان نگاه را داشته باشد. دستگاه‌هاي قضايي و اجرايي و سيستم پليس ما هم همين گونه فكر كنند. پس از اينكه چنين نگاهي بر دستگاه‌هاي مختلف حاكم شد تعامل خوبي ميان همه آنها بايد به وجود بيايد. تعامل نه به معناي حرف شنوي بلكه به معناي داشتن يك زبان مشترك براي گفت‌وگو درباره موضوعات و بحث كردن در مورد آنها. پذيرفتن يكديگر براي اينكه بنشينند و راجع به موضوعي فكر كنند. بحث كنند و نه اينكه يكديگر را حذف كنند يا به انقياد بكشند. واقعيتي كه راجع به آن بايد صحبت كرد اين است كه در تمام اين سال‌ها به ويژه در سال‌هاي اخير، رابطه تعاملي بساماني ميان نيروي انتظامي ‌و مطبوعات، قوه‌قضائيه و مطبوعات وجود نداشته است. اين واقعيت را بايد به رسميت بشناسيم. نمي‌خواهم در اين مورد به‌دنبال مقصر بگردم. مي‌خواهم بگويم كه چنين تعاملي وجود ندارد. نبود اين تعامل در جامعه نيز بازتاب داشته است. چه بخواهيم چه نخواهيم بخش‌هايي از جامعه نسبت به رفتار نيروي انتظامي، برخي از مطبوعات يا همه مطبوعات گله مند بودند. يعني فضا، فضاي خيلي خوبي نيست. البته مي‌شود اين را هم انكار كرد! واقعيت اين است كه فضاي موجود ميان حداقل بخشي از مطبوعات ما –چه در فضاي مجازي، چه در كاغذ- با این نهادها ‌بسامان نيست. باز تاكيد مي‌كنم به اينكه مقصر كيست اصلا كاري ندارم. اين‌ها را مي‌گويم كه به اين نكته برسم در فضايي كه تعامل بسامان و كاملي وجود ندارد نمي‌شود نشست و در مورد موضوعات ديگر فكر كرد و به نتيجه دلخواه رسيد. پيش از آن بايد اين خدشه‌ها در ارتباطات به‌گونه‌اي تعديل شود. راهش هم اين نيست كه پشت‌تريبون برويم و مطبوعات را تفرقه افكن‌بناميم. چنين رفتارهاي خدشه‌هاي موجود در اعتماد مردم به دستگاه‌ها و رسانه‌ها را تشديد مي‌كند.

سيستم‌هاي امنيتي و پليس در برخي كشورها نيز گاه در پرونده‌ها و حوادثي از دادن اطلاعات به مردم خودداري مي‌كنند و اين خودداري از دادن اطلاعات به بي اعتمادتر شدن مردم منجر نمي‌شود. چه تفاوتي وجود دارد؟

اينكه در برخي از كشورهاي ديگر هم پليس يك سري از اطلاعات را به مردم نمي‌دهد، يك سري از رسانه‌ها هم اطلاعات را دارند و به مردم نمي‌دهند. مردم هم اين موضوع را مي‌دانند. اين اتفاق در جوامعي است كه به اعتماد خدشه جدي وارد نشده و تعامل لازم برقرار است. يعني خبرنگار فلان روزنامه مي‌داند كه پليس دنبال ماجرا هست و چيزي را كتمان نمي‌كند. نمي‌خواهم بگويم در ايران پليس كتمان مي‌كند مي‌خواهم بگويم باور بخشي از جامعه ما اين است كه پليس كتمان مي‌كند. باز به درستي اين باور هم كاري ندارم. به عنوان فردي كه بايد براي رفع آسيب‌هاي اجتماعي فكري كرد سخن مي‌گويم. در بخشي از افكار عمومي‌اين باور وجود ندارد كه در نهادهای ما تلاش ويژه‌اي براي رفع مشكل بر‌اساس واقعيت مي‌شود. چرا كه در موضوعات مشابه پيشين نيز خيلي اقناع نشده است. اينها همه باهم جمع مي‌شود و وقتي جمع شد بروز پيدا مي‌كند. مثل جوي‌هاي باريكي كه به هم مي‌پيوندند و بزرگ و بزرگتر مي‌شوند.

درك نكردن اين كاستي چه تهديدي به‌دنبال دارد؟

موضوع اين است كه اين فضا بايد درك شود. اين فضا كه به يك نوع نبود تفاهم –حداقل بين بخش‌ها- مربوط مي‌شود. بخش‌ها و تفاهم بين آنها مهم و تاثير‌گذارند. به‌دنبال همين اهميت است كه مي‌توان تاكيد كرد بحران جدي اي‌كه در جامعه ما وجود دارد بحران واكنش به موضوع اسيد‌پاشي نيست. بحران نبود اعتمادي است كه دارد بين بخش‌هاي مهمي از نهادهاي تأثيرگذار مانند نيروي انتظامي، مطبوعات، نهادهاي مدني، دولت و... نهادينه مي‌شود. وجود اين فضاست كه نگران كننده است. حتي اگر يك مورد اسيدپاشي هم اتفاق بيفتد كه منجر به نابينايي و نقص عضو هم نشود به‌شدت نگران كننده است و شنيع‌ترين كاري است كه ممكن است در حق فردي انجام شود. و وجدان اجتماع بحق جريحه دار شده است. اسيد‌پاشي چيز كوچكي نيست. بسيار بسيار هول انگيز است و نمي‌دانم چه كلمه‌اي مي‌توان برايش پيدا كرد اما مي‌خواهم بگويم از اين هول انگيزتر اين است كه فضاي گفتماني، فضاي تفاهمي ‌جامعه دچار مشكل شده است. تفاهم بين مجموعه نهادهاي موثري كه افكار عمومي‌مي‌توانند به آنها اعتماد كنند و خود افكار عمومي‌ هم دچار خلل جدي در اعتماد به ديگران شده است. نه اينكه قوه‌قضاييه به مطبوعات اعتماد ندارد يا مطبوعات به قوه‌قضاييه و نيروي انتظامي ‌بي‌‌اعتماد است كه به‌طور كلي و در افكار عمومي‌فضاي بي‌اعتمادي به بخش‌هاي ديگر سايه افكنده است. البته در يك سال و نيم گذشته كه دولت جديد سر كار آمده است فرصت‌هاي خوبي به‌وجود آمده كه بتوان اين فضا را‌ ترميم كرد. هر قدر در اين‌ ترميم تأخير شود ابعاد و عمق مسائل بعدي بيشتر مي‌شود.

خدشه‌هاي وارده به فضاي اعتماد عمومي‌ يك موضوع است و موضوع ديگر رفتارهاي نابهنجاري است كه پس از يك رفتار نابهنجار اجتماعي رخ مي‌دهد. رسانه به عنوان عاملي براي آموزش و فرهنگ‌سازي چه كاري بايد انجام دهد؟

به نظرم بايد همكاران ما با همكاران جامعه شناس، مطالعات فرهنگي و ديگر كارشناسان جلساتي را داشته باشند و موضوع را بررسي كنند. پس از اتفاق اسيد‌پاشي جامعه با افرادي مواجه شد كه از آشفتگي فضا استفاده كرده به صورت خانم‌ها آب مي‌پاشيدند كه شناعتش كمتر از اسيدپاشي نيست. چرا در جامعه ما چنين اتفاقاتي رخ مي‌دهد؟ نيروي انتظامي‌اعلام كرده با چنين رفتارهايي برخورد جدي مي‌شود چرا كه نيروي انتظامي‌نگران اين موضوع است. اين‌ها زنگ‌هاي خطر خيلي جدي براي جامعه است كه عده‌اي اسيد بپاشند و عده ديگري پيدا شوند كه به اين كار بخندند. از نظر من اين بحران است كه ما يك فضاي تعاملي، يك فضاي به دور از تهديد و تحقير نداريم كه همگي بنشينيم و مسائلي را كه داشتيم تا حدي كه امكان‌پذير است حداقل مرور مشترك كنيم نه اينكه لزوما به نتيجه مشترك برسيم. حداقل بنشينيم و راجع به آن صحبت كنيم. اين كاستي و نداشتن چنين فضايي باعث مي‌شود كه هربار بحران ما بيشتر شود. بي‌اعتمادي نسبت به هم بيشتر شود.

منابع شایعه‌پردازی در جامعه ایران چیست؟

اصلا وقتي صحبت از شايعه مي‌شود يعني ما به مراجع رسمي ‌باور نداريم. چرا ذهن شايعه پردازي مي‌كند؟ چون احساس مي‌كند كه مرجع‌هايي كه مي‌توانست به آنها مراجعه و اعتماد كند ديگر اين ظرفيت را ندارند. به همين خاطر گفتم اينكه بگويند مطبوعات چيزي را ننويسد در ظاهر مشكل امروز را رفع مي‌كند ولي باعث مي‌شود كه فردا مردم به مطبوعات كمتر اعتماد كنند. وقتي به راديو و تلويزيون اجازه داده نشود راجع به موضوعي سخن بگويد معنايش اين نيست كه بحران حل شده، معنايش اين است كه بحران بزرگتري پديد مي‌آيد و مردم ديگر به راديو و تلويزيون اعتماد نمي‌كنند. اين را شما ببريد در تعريف اينكه ما در شرايط بسيار دشواري از جهت اطرافمان قرار گرفته‌ايم. اين دشواري در درون درحالي ايجاد شده كه در بيرون از ايران و در ديگر كشورها مشكلات بسيار حادي وجود دارد. خوشبختانه در حال حاضر ايران با موضوع بسيار سختي در سطح آن كشورها مطرح نيست. اما فكر كنيد كه بحران اجتماعي خيلي بزرگي حادث شده است. آن گاه اگر مرجعي نباشد كه مردم به آن اعتماد كنند چطور مي‌توان شرايط را سامان داد.

شايد همين باعث مي‌شود كه رسانه‌هاي خارجي مردم را بيشتر به خود جذب كنند؟

اين موضوع طبيعي است. وقتي اينجا در مقاطع انتخابات، نامزدهاي انتخاباتي به تلويزيون آمدند تا باهم مناظره كنند در آن ساعت ميزان مصرف تلويزيون شبكه‌هاي داخلي از خارجي بيشتر بود. اينها الفباي قضيه است. و از نظر دانش ارتباطات بدهي است. مردم براي ادامه حيات نياز به اخبار دارند. اگر ما اين نياز را تأمين نكنيم ديگران تأمين مي‌كنند.

شايد براي اين در مورد بديهيات هنوز صحبت مي‌شود كه در اين سطح از برآورد خواست‌هاي مردم از رسانه باقي مانده‌ايم.

اشتباه مي‌كنند به نظر من به جاي اينكه پارازيت بفرستند كه بحث اين پيش بيايد كه سرطان‌زا هست يا نه؟ بگذاريم رسانه‌هاي خودمان موضوعات را بگويند. آقاي دكتر محسنيان حدود بيش از يك دهه پيش تحقيقي انجام دادند كه در آن مقطع پربيننده‌ترين برنامه تلويزيون –از ابتدا تا آن زمان- محاكمه آقاي كرباسچي بود. آقاي دكتر محسنيان به مصرف برق در ساعت ۲ و ۳ بامداد پرداختند و نشان دادند كه پربيننده‌ترين برنامه محاكمه آقاي كرباسچي بوده است. سريال به دور از خانه نيز پربيننده بود اما ساعت ۲ و ۳ بامداد پخش نمي‌شد. مي‌خواهم بگويم وقتي مردم احساس مي‌كنند بخشي از سياست شفاف مي‌شود حتي در محدوده دادگاه كه محدوديت‌هاي خودش را دارد مي‌نشينند و تماشا مي‌كنند و به سراغ رسانه‌هاي ديگر نمي‌روند. در حقيقت اگر محتواي قابل توجهي در رسانه‌هاي داخلي ارائه شود مردم نيازشان را از نزديكترين و كم‌دردسرترين راه تأمين مي‌كنند.

درگيري با ماهواره و نقض قانون، مواجهه با نيروي انتظامي‌و غيره راه آساني نيست. ما در علوم ارتباطات نظريه‌اي داريم كه مي‌گويد «نيازجويي و بهره مندي» كه مبنايش اين است: نيازهاي دروني ما باعث مي‌شود كه خود را در معرض پيام‌هاي رسانه‌اي قرار بدهيم. اين‌ها بديهيات است ابهامي‌ندارد و جزو الفباي ارتباطات است. حالا اگر اين الفبا را نبينيم بعدها دچار مشكل مي‌شويم. و اين ردخور ندارد. بچه‌اي كه واكسن نزد در معرض جدي خطر ابتلا به فلج است.
مرجع : مثلث
کد مطلب : ۷۰۳
ارسال نظر
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما

کلام امیر
لَا غِنَى كَالْعَقْلِ، وَ لَا فَقْرَ كَالْجَهْلِ، وَ لَا مِيرَاثَ كَالْأَدَبِ، وَ لَا ظَهِيرَ كَالْمُشَاوَرَةِ.

امام(عليه السلام) فرمود: هيچ ثروتى چون عقل، و هيچ فقرى چون نادانى نيست. هيچ ارثى چون ادب، و هيچ پشتيبانى چون مشورت نيست.